دانشجویان رشته مدیریت امور فرهنگی جهاد دانشگاهی بندرعباس

این وبلاگ فضائی است برای تبادل دانش میان اساتید و دانشجویان رشته مدیریت امور فرهنگی جهاد دانشگاهی بندرعباس

دانشجویان رشته مدیریت امور فرهنگی جهاد دانشگاهی بندرعباس

این وبلاگ فضائی است برای تبادل دانش میان اساتید و دانشجویان رشته مدیریت امور فرهنگی جهاد دانشگاهی بندرعباس

باسلام و تشکر از زحمات جناب استاد شهرزاد _ جزوه جهانی شدن و فرهنگ ورودی 90

 باسلام و تشکر از زحمات جناب استاد شهرزاد _ جزوه جهانی شدن و فرهنگ  ورودی 90 

بسمه تعالی

جهاد دانشگاهی مرکز بندر عباس

دانشگاه جامع  علمی - کاربردی

 

درسنامه

جهانی شدن و فرهنگ

 

تهیه و تدوین : عادل شهرزاد

 

 

 

 

 

مهرماه 1392

 

پیشگفتار :

مفهوم «جهانی شدن» است. عبارتی که این روزها بسیار به گوش می‌خورد، و عناوین مرتبط با این موضوع، هر روز بیش از روز قبل به چشم می‌آید. جهانی شدن یعنی چه؟  چه اثری بر ما دارد؟ برای ما خوب است یا بد؟ آیا سرعت اثرگذاری آن‌چنان است که در آینده‌ای نزدیک شاهد تحولات بزرگی باشیم؟و سوالات بیشمار دیگری که می توان مطرح نمود و شاید برای هیچ یک نیز جواب متقنی نتوان یافت.

 برای جهانی شدن، تعاریف متعددی ذکر کرده‌اند. واقعیت آن است که شاید نتوان برای این پدیده به دلیل تعدد ابعاد آن، یک تعریف واحد ارائه داد، اما آن چه که بیش از همه به عنوان تعریف این پدیده ذکر شده، آن است که «جهانی شدن عبارت است از فرآیند فشرده‌گی فزایندهء زمان و فضا که به واسطهء آن، مردم دنیا کم و بیش و به صورتی نسبتاً آگاهانه در جامعه ی جهانی واحد ادغام می شوند.» مصادیق این فرآیند عبارت‌اند از:

ــ کاهش هزینه‌هایی که زمان، مکان، و فضا بر ارتباطات و حمل و نقل تحمیل می‌کنند.

ــ فرسایش و فروریزی مرزها و دیگر عوامل محدود و مقید کنندهء امر اجتماعی.

ــ افزایش وابسته‌گی متقابل انسان‌ها در سطح جهان.

ــ هم‌سانی ساختاری و نهادی جوامع مختلف.

شاید ظهور این مفهوم با تکیه بر بعد اقتصادی آن بوده باشد. بُعدی که اکنون به شدیدترین وجهی در «سازمان تجارت جهانی»، WTO، متبلور است. جنبه‌های سیاسی، نظامی، اجتماعی، زیست محیطی، جرم و جنایت و مسأله اجتماعی از دیگر ابعاد این پدیده‌اند. امروزه بعد فرهنگی جهانی شدن، یکی از ابعاد مسأله‌زا و پر حرف و حدیث آن است. در دهه‌های پایانی قرن بیستم، جهان شاهد برجسته شدن فرهنگ، یا بعبارتی دیگرخاص‌گرایی فرهنگی بوده است. این برجسته‌گی فزاینده، اکثر جوامع را کم و بیش در بر می‌گیرد و به کشور یا منطقه خاصی محدود نمی‌شود. امروزه چه کشورهای توسعه یافته و ثروتمند غربی چه کشورهای توسعه نیافته و فقیر جهان سوم، شاهد حضور چشم‌گیر عناصر مختلف فرهنگی در زنده‌گی سیاسی اجتماعی خود هستند . احیا و برجسته شدن فرهنگ، هم بسیار گسترده و فراگیر است هم نمودها و مصادیق گوناگونی دارد که می‌توان آن‌ها را به چند دسته تقسیم کرد. خیزش‌ها و ستیزهای قومی، جنبش‌های ملی‌گرایانه، که تحت عنوان «موج سوم ناسیونالیسم» بررسی می‌شوند،  انواعی از خاص‌گرایی‌های فرهنگی هستند. افزون بر این‌ها خاص‌گرایی‌های فرهنگی ِ دیگری نیز وجود دارند که در قالب جنبش‌های اجتماعی افراطی، نژادپرستی‌های جدید، گروه‌های نفرت و از این قبیل پدیدار می شوند

در این خصوص منابع معتبر به زبان فارسی بسیار اندک و انگشت شمار است ، شاید بدان علت که محققین اجتماعی و فرهنگی جامعه هنوز فرایند جهانی  شدن را باور نکرده اند !!!! ویا شاید ......       .

  به هر حال وبه هر دلیل این حوزه از مسائل اجتماعی جایگاه بسیار ویژهای جهت بحث و بررسی  داشته و می بایست علاقمندان با ورود به آن این حوزه ازمباحث را نیز بسط و گسترش دهند .

مجموعه حاضر سعی دارد با دیدگاهی بی طرفانه و صرفا با نگاهی جامعه شناختی به این موضوع بپردازد _ اگر چه پرداختن به مباحث اجتماعی بدون توجه به مباحث اقتصادی ، سیاسی ، صنعتی وموضوعاتی از این دست کاری است غیر ممکن- .

پرداختن به مقوله جهانی شدن و فرهنگ با تمرکز بر بعد فرهنگی جهانی شدن، که به رابطه آن با فرهنگ‌ها و هویت‌های بومی پرداخته می‌شودچهارچوب اصلی مباحث این جزوه درسی است . بدون شک مباحث مختصر این مجموعه داعیه آن را ندارد که توانسته است همه ابعاد پدیده جهانی شدن را به تصویر کشد ، بلکه مباحث پر مناقشه جهانی شدن بسیار فراتر از آن بوده و لازم است با مطالعه سایر منابع موجود به برداشت عمیق تری نسبت به آن دست یابیم .

 

در این واحد درسی از معرفی یک کتاب بعنوان منبع اصلی ( که ممکن است بیشتر باز گو کننده ذهن نویسنده در خصوص جهانی شدن باشد ، نه واقعیت اصلی موضوع )  پرهیز و به دلیل ابعاد بسیار گسترده فرایند جهانی شدن  از منابع متعددی از جمله ، کتاب ، نتایج تحقیقات و یا سایتهای معتبر و سعی شده است با نگاهی کاملا تحلیل به آن نگریسته شود. بدیهی است  موضوعی به این گستردگی در قالب این صفحات مختصر محدود نخواهد شد و لازم است با مطالعه سایر منابع به دیدگاه جامع تری دست یابیم.

برای درک بهتر مطالب توجه دانشجویان محترم را به ذکر چند نکته جلب می نمایم :

1-    موضوعات مرتبط با جهانی شدن  دارای ابعاد وسیعی است و تنها در صورتی می توان نسبت به این واقعیت دنیای امروز نگاهی واقع بینانه داشت که همه ابعاد آنرا مورد توجه قرار داد .

2-    متاسفانه در  بسیاری از منابع مکتوب موجود در جامعه ما تعریف کاملی از جهانی شدن نگردیده و این موضوع زمانی که با مقوله فرهنگ مرتبط می شود  بیشتر بچشم می خورد .

3-  بخش عمده از دیدگاهها با نگاهی منفی بدان نگریسته اند و به همین جهت ( مانند بسیاری دیگر از بخشهای اجتماعی در مقابل آن منفعل عمل نموده ایم ، در حالیکه جهانی شدن دارای ابعاد بسیار مثبتی نیز بوده و می بایست در تحلیل های خود به هر دو جنبه پرداخت .

4-   فرایند جهانی شدن امری است اجتناب ناپذیر ( نه بعنوان راهی یک سویه و بی بازگشت ، چنانکه برخی از منابع به آن معتقدند ) و بجای موضعی منفعل می بایست فعالانه در عرصه حضور یافت چرا که فرهنگ پربار و متمدن ایران از پتانسیلها و توانائی های بیشماری برخوردار است .

 

 

فصل اول : جهانی شدن

مقدمه :   

سال های پایانی سده بیستم و ماه های آغازین هزاره سوم میلادی با بحث های داغ و مناقشه برانگیز درباره جهانی شدن همراه بوده است.

در این میان تلاش های نظریه پردازان و دانشمندان علوم اجتماعی برای ارائه تعریفی جامع ومانع از فرآیند جهانی شدند- همچون بسیاری از پدیده های اجتماعی موجود در علوم انسانی- هنوز به نتیجه قابل قبولی نرسیده است. بنابراین گاهی تعاریف متفاوت و حتی متضادی از این پدیده ارائه می شود. این ابهام، اختلاف و تناقض موجود در تعریف جهانی شدن از عوامل گوناگونی همچون چند وجهی بودن، فراگیر بودن و نوپا بودن نظریه پردازی و مطالعات معطوف به جهانی شدن سرچشمه می گیرد.« در اغلب تعاریف عرضه شده، جهانی شدن چونان فرآیندی تدریجی و پایدار توصیف می شود که از گذشته ای دور یا نزدیک آغاز شده و هنوز هم ادامه دارد.

تاکید بر افزایش بی سابقه ارتباطات و برخوردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ویژگی دیگر اکثر تعریف های جهانی شدن است.

همچنین در اغلب تعریف ها، جهانی شدن را نوعی فرآیند همگونی و همسانی فزاینده به شمار می آورند. براساس تعاریف و دیدگاههای ارائه شده از سوی نظریه پردازان برجسته جهانی شدن این پدیده این گونه تعریف می شود :

"  جهانی شدن عبارت است از فرآیند فشردگی فزاینده زمان و فضا که به واسطه آن مردم دنیا کم وبیش و به صورتی نسبتاً آگاهانه در جامعه جهانی واحد ادغام می شوند."

در این تعریف بر فشردگی زمان و فضا یا به عبارتی نابودی فضا توسط زمان تاکید شده و تدریجی ، زمانمند و رو به گسترش بودن فرایند جهانی شدن مدنظرقرارگرفته است.

بررسی پیشینه تاریخی و مفهومی جهانی شدن موضوع دیگری است که به آن پرداخته می شود.« نظریه پردازان مختلف مراحل آغازین فرایند جهانی شدن را در ده ها، صدها و حتی هزاران سال پیش جست و جو و شناسایی می کنند و بر سر این قدمت اختلاف نظر فاحشی وجود دارد.»

البته برخی نیز قدمت فرآیند جهانی شدن را با قدمت مفاهیم معطوف به آن همچون واژه «جهانی» همراه می دانند. برخلاف واژه جهانی که قدمتی 400 ساله دارد- بیش از چند دهه از کاربرد واژه «جهانی شدن» نمی گذرد. این واژه برای نخستین بار در سال 1961 به فرهنگ وبستر راه یافت .

پس از آن در نیمه دوم دهه هشتاد به عرصه جامعه شناسی راه یافت تا جائیکه جهانی شدن در اغلب بحث های سیاسی، اقتصادی و جامعه شناختی قرار گرفته است.

این اهمیت در درجه نخست از شتاب و شدت فرآیند جهانی شدن ناشی می شود. شتاب و شدتی که بر ابزارها و امکانات ارتباطی استوار است . امروز انقلابی شگرف در فنون ارتباطی و اطلاعاتی و شکل گیری یک نظام ارتباطی جدید مبتنی برزبان همگانی دیجیتالی ،بنیاد مالی جامعه را چنان دگرگون کرده که هیچ گونه انزواگزینی و کناره گیری را برنمی تابدو حتی دورافتاده ترین وسنتی ترین جوامع نیز از بستن مرزهای خود به روی جریان ها و شبکه های جهانی ناتوان هستند.

بنابراین طی سالهای اخیر این پدیده به شدت مورد توجه نظریه پردازان مختلف قرار گرفته است. این پژوهشگران با عقاید متفاوت همگی بر اهمیت جهانی شدن و تاثیر آن بر جنبه های مختلف علوم انسانی همچون اقتصاد،فرهنگ،سیاست و .. تاکید دارند. این مسئله نشان دهنده فراگیری و تاثیر گذاری گسترده فرآیند جهانی شدن است.«پدیده ای با چنین تاثیر عظیمی ، بی گمان هرگونه تلاش و تکاپوی علمی نظری و کاربردی معطوف به درک و تبیین آن را موجه و لازم می سازد.

ولی فرآیند جهانی شدن ، این ثبات ،محدودیت و یکپارچگی را برهم زده و جامعه ، جامعه شناسی مدرن را به یک فضای اجتماعی  نفوذپذیر و پاره پاره تبدیل کرده است. بنابراین برای درک جنبه های عمده زندگی اجتماعی در جهان معاصر باید بستر جهانی را سطح تحلیل قرارداد .

تا ریخچه جهانی شدن :

برای معرفی آغاز پدیده جهانی شدن مقا طع تاریخی مختلفی ذکر می شود ، برخی که به گسترش معیارهای جهانی در تولید و توزیع توجه دارند . ریشه جهانی شدن را در مقطع زمانی بعد از انقلاب صنعتی جستجو می کنند ( اگر چه تحلیلهای بسیار زیادی وجود دارد که برخی از این تحلیلها نیز متناقض بنظر میرسد؛ امامطالعه عمیق تر این دیدگاهها نشان می دهد که هر کدام از تئوریسینها از دیدگاههای متفاوتی به آن پرداخته اند لذا ضمن تاکید بر صحت و درستی همه دیدگاههای مطروحه پیشنهاد می گردد در مطالعه این بخش از تاریخچه جهانی شدن ، به  زاویه نگاه مفسر توجه شود ) و نظریاتی نیز ریشه جهانی شدن را  پس از جنگ جهانی دوم  که جهان در سیطره غرب قرار گرفت اشاره دارند و بالاخره عده ای نیز بر این باورند که جهانی شدن به عنوان یک پدیده پیچیده بعد از فروپاشی  نظام دو قطبی  همزمان با طرح نظم نوین جهانی توسط آمریکا مطرح شد .

" آنتونی گیدنز " به نقل از  " دیوید هلد "  به دو دوره بحث از جهانی شدن اشاره می کند . مرحله اول: اصولا  مرحله ی آکادمیک و علمی بود . که در این مرحله بحث بر سر این بوده که اساسا آیا پدیده ای بنام جهانی شدن وجود دارد یا نه ؟ این دسته را گیدنز  " ناباوران به جهانی شدن"  می نامد .

مرحله دوم : جهانی شدن عمری در حدود 30-40 سال دارد در این مرحله درباره جهانی شدن است که مردم را به خیابان ها می کشاند . و این جنبش عظیم ضد جهانی شدن را ایجاد کرده است .

" رونالد رابرتسون" می گوید : کاربردجهانی شدن ،به عنوان یک  اسم در همین سال های اخیر تکوین پیدا کرده است و از جهانی شدن به عنوان یک واژه مهم تا اوایل یا حتی اواسط دهه 1980 در محافل دانشگاهی جندان به رسمیت شناخته نمی شود هر چند جلو تر از این تاریخ پیدا شده بود و گاهی نیز به کار می رفت. در نیمه دوم دهه 1980 بود که استفاده از این مفهوم به سرعت رواج یافت . گرچه واژه جهانی شدن مدت ها پیش وجود داشت امامعمول شدن واژه جهانی شدن ،نشانگر دل مشغولی به مسایل جهان است و به همین دلیل است که لغت نامه های علوم اجتماعی واژه جهانی شدن را در زمره کلمات  جدید معرفی می کند همین لغت نامه " آگاهی جهانی" را به عنوان قابلیت پذیرش و درک فهم دیگر ،غیره از فرهنگ های خودی ،نشانه توجه به مسایل اقتصادی به اجتماعی و زیست محیطی جهان تعریف می کند . لغت نامه آکسفورد خاطر نشان می کند که کاربرد مذکور  از جهانی شدن متاثراز نظریه " مارشال مک لوهان و دیدگاه وی درباره دهکده جهانی است که در 1960طرح شده است

تعریف جهانی شدن  :

اندیشمندان از جنبه های گوناگون به آن پرداخته اند . رونالد رابر تسون " جهانی شدن را به معنای در هم فشرده شدن جهان و تبدیل شدن آن به مکان واحد قلمداد می کنتد"  .

 آنتونی گیدنز  ،در ساده ترین تعریف جهانی شدن را " به هم بستگی "  می داند . یعنی زندگی کردن در دنیای جهانی تر و به هم وابسته تر که در آن رخداد های یک سوی جهان مستقیما بر وقایع سوی دیگر آن تاثیر می گذارد.

مک گرو " ،چهانی شدن را تشدید صرف پیوند متقابل جهانی می داند."  پیوند های مورد اشاره وی  ، شامل پیوند ها و روابط اجتماعی و ساختا ری است . مانند افزایش عبور کالا و اطلاعات مردم و سرمایه ها و موجودیتی نسبتا جدید مثل نظام حمل ونقل سریع بین المللی و کوتاه شدن مبادله پیام ها از طریق پیام رسانی الکترو نیکی.

شولت پنج تعریف کلی از جهانی شدن به شرح زیر ارائه می دهد .

1-    جهانی شدن به معنای بین الملی شدن : این تعریف رشد تبادل بین المللی و وابستگی بین کشور ها را توصیف می کند و تعریفی جدید از روابط بین کشور ها و جایگزینی اقتصاد بین المللی به جای اقتصاد ملی ارائه می دهید .

2-  جهانی شدن به معنای آزاد سازی : تعریف جهانی شدن در ارتباط با فرایند حذف موانع تجاری و کنترل سرمایه است که از طرف دولت بر تحرکات بین کشور ها تحمیل می شود در این معنی ،هدف ایجاد دنیای اقتصادی بدون مرز است .

3-   جهانی شدن به معنای همگانی شدن و یکی شدن : بر اساس این تعریف جهانی شدن فرآیند اشاعه کالا ها و ایده ها و تجربیات به مردم سراسر دنیا ست ،که می توان به اشاعه کامپیوتر و ماهواره وسایل ارتباطی مثل تلفن همراه اشاره کرد .

4-   جهانی شدن به معنای غربی شدن یا مدرنیزه شدن : این تعریف جهانی شدن را  به معنای نیروی پویایی می بیند ،که در آن ساختارهای مدرنیته مانند کاپیتالیسم ،صنعتی شدن و بروکراسی ،بردینا چیره شده و فرهنگ های محلی را نابود می کند .

5-   جهانی شدن به معنای قلمرو زدایی یا توسعه ادغام قلمرو  هادر هم و تبدیل آن به قلمرو واحد : در این تعریف جهانی شدن بر هم زدن و برداشتن فضا ها ،محدوده ها و فاصله ها و مرز های جغرافیای است .

مروری بر دیدگاههای نظری جامعه شناسی در باب " جهانی شدن "

با توجه به دوره های زمانی مختلف و عقاید حاکم بر این دوره ها نظریه های جامعه شناختی جهانی شدن را می توان به سه نسل مختلف تقسیم بندی نمود :

 نسل اول: جامعه شناسان و نظریه پردازان کلاسیک نظیر سن سیمون،آگوست،کنت ،دورکیم،وبر،کارل مارکس.

نسل دوم :جامعه شناسان و نظریه پردازانی مثل پارسونز، دانیل بل،نیکلاس 

لوهمان و والر شتاین.

نسل سوم: نظریه پردازان اخیر مثل آنتونی گیدنز،اولریش بک،واتزر،اسکلیرو

نسل اول : نظریه پردازان کلاسیک  :

سن سیمون، جامعه شناس فرانسوی دو نیرو یا عامل را در فرایند جهانی شدن موثر می داند . صنعتی شدن و علم جامعه شناسی ، وی عقیده دارد که بواسطه عملکرد نیروهای جهانی ساز و همگون آخرین ،حد و مرز های سیاسی –فرهنگی بیش از پیش تضعیف شده و جامعه ای جهانی شکل خواهد گرفت .

آگوست کنت، شاگرد سن سیمون که به فرایند پیشرفت بشر علاقه مند بود همگونی و همبستگی فزاینده و شکل گیری یک جامعه جهانی را در گرو پشت سر گذاشتن مراحل 3 گانه می دانست کنت بر این باور بود که همه جوامع سر انجام از مرحله خداشناسی و مرحله ما بعد طبیعی عبور کرده ،به مرحله اثباتی تحت سلطه مدیران صنعتی و هدایت اخلاقی دانشمندان خواهد بود

در حالی که سن سیمون واگوست کنت ،ریشه فرآیند جهانی شدن و شکل گیری جامعه جهانی را در علم صنعت و تحول ذهنی بشر جستجو می کردند،درو کیم پدیده های اجتماعی را در زمینه ساز و تسهیل کننده فروپاشی مرز های فرهنگی ،سیاسی و همگونی جهانی می دانستند . بر اساس جامعه شناسی دور کیم ،فرو پاشی نظم اجتماعی بواسطه فرایند نوسازی آگاهی مهم در راستای افزایش همگونی جهانی به شمار می آید .

نسل دوم : نظریه پردازان نسل دوم فرایند جهانی شدن را از جنبه های مختلف بررسی و نظریه هایی متفاوت عرضه کردند ،بر حسب اولویتی که به یکی از عوامل اقتصادی ،اجتماعی ،سیاسی و فرهنگی میدهند ،تقسیم بندی و مورد توجه قرار دارد

از دیدگاه " پارسونز " جوامع در فرایند نوسازی همواره دگرگون می شوند و انفکاک ساختاری فزاینده ای آنها را در بر می گیرد ،ولی این دگرگونی اجتماعی جهتی نسبتا ثابت و معینی دارد و از منطق واحدی پیروی می کند . منطق مورد نظر عبارت است از انطباق یا قابلیت یک نظام زنده برای سازگار شدن با محیط خود بنا براین اگر جوامع در مسیر تحول مشترکی حرکت کنند همانند تر..... و در یکدیگر ادغام خواهند شد . این همان فرایند جهانی شدن است

" دانیل بل" از دهه 1960 به بعد به این نتیجه رسیده بود که دوره ای نوین در زندگی بشر آغاز شده و نظم اجتماعی متفاوتی شکل می گیرد . جامعه نو پدید دانیل بل جامعه اطلاعات محور بود . وی با معیار قرار دادن فن آوری ، جوامع را به 3 نوع کشاورزی ،جامعه صنعتی و جامعه اطلاعات محور تقسیم می کند . در این جامعه دانش اهمیت فزاینده می یابد و افراد حرفه ای و متخصص به جایگاه مهمتری دست می یابند . پس فناوری های فکری برای تولید خدمات ،موجب همسانی و همگرایی در سطح جهان می شود .

" والر شتاین "  اعتقاد دارد که 3 نوع نظام اجتماعی در تاریخ زندگی بشر وجود دارد . نظام های کوچک ،امپراطوری های جهانی و اقتصاد های جهانی .

نظام های کوچک در واقع اقتصاد مبتنی بر کشاورزی یا شکار هسنتد که دیگر وجود ندارند .

امپراطوری های جهانی نظام هایی هستند که در بر گیرنده چند فرهنگ ،ولی دارای نظام سیاسی واحد و تقسیم کار واحد هستند مثل امپراطوری های باستان و امپراطوری های عثمانی .

اقتصاد های جهانی که در چارچوب آن چندین دولت سیاسی دارای فرهنگ های متمایز ،بواسطه یک نظام اقتصادی مشترک ادغام می شوند. مثل نظام جهانی مدرن یا نظام سرمایه داری . به اعتقاد والر اشتاین اقتصاد جهانی سرمایه داری اکنون بستر اجتماعی جهان است که هم دیگه جنبه های زندگی اجتماعی ، از جمله سیاست ،فرهنگ را ،تعیین می کند

نسل سوم :

 " دیوید هاروی "  از نظریه پردازان نسل سوم هم مانند بسیاری ازاندیشمندان عرصه های مختلف علوم انسانی اجتماعی به فرا رسیدن دوره ای جدید از زندگی اجتماعی باور دارد و می کوشد ویژگی های این دوره را بیان کند . بنابراین به تشریح زندگی اجتماعی در دوران سنتی و مدرن می پردازد

در نظریه هاروی گست دوران مدرن با دوران سنتی بواسطه بازسازی مفهوم زمان و فضا ممکن می شود از دوره ی رونسانس به بعد ،بواسطه برخی تحولات و اختراع ها ،زمان و فضا را " فشردگی زمان-فضا" می نامند. در آغاز قرن بیستم فرآیند فشردگی فضا-زمان شتاب بیشتری گرفت عوامل چون حمل ونقل ،ارتباطات ،دو زمان را کوتاهتر و ((فضا))را کوچکتر کرد . خصوصا در دو دهه اخیر پیشرفت های حیرت آور در عرصه فن آوری های ارتباطی ،زمان وفضا را بسیار فشرده کرده و به آرمان ((دهکده جهانی)) واقعیت بخشیده است .

((آنتونی گیدنز))هم مانند هاروی ،فرآیند جهانی شدن را محصول برهم خوردن نظم سنتی فضا-زمان می داند ،ولی به اندازه او برنظام اقتصادی تاکید نمی کند به نظر گیدنز جهانی شدن را به هیچ وجه نمی توان پدیده ای صرفا اقتصادی دانست گیدنز جهانی شدن را نوعی تحول فضا و زمان می داند که ((کنش از راه دوری را ممکن می سازد به بیان دیگر جهانی شدن آشکار ترین نمود جنبه های بنیادی جدایی فضا-زمان و تقاطع حضور و غیاب است.

نقد و بررسی دیدگاه امپریالیزم فرهنگی  :

تحقیقات تجربی انجام شده این دیدگاه که جهانی شدن فرهنگ به همگون سازی فرهنگی و هویتی منجر می شود را رد و نفی می کند به عنوان مثال تحقیقات گورنا  در مورد آثار فیلم و موسیقی آمریکایی در(زنگبار)نشان می دهد ،فرهنگ را نبایستی مقوله ای دانست که به صورت مکانیکی بین مبدا و مقصد پیام ،بدون هیچ گونه دخل وتصرفی ،انتقال می یابد . برعکس فرایند نقل وانتقال فرهنگی را بایستی فرآیند تفسیر و باز تفسیر معنا دانست.

کسانی همچون بارکر(bar ker)،هملینک(hamelink) و روبینز(robins) علاوه بر این که فرایند انتقال فرهنگ از شمال به جنوب را به عنوان " صورتی از سلطه" همگون ساز رد می کنند ،بر وجود فرآیند های معکوس نیز دست می گذارند . از نظر بارکر این غلط است که ما جریان فرهنگ را " همچون ترافیک یک طرفه ای از غرب به سایر جهان" بدانیم . بلکه بر عکس غرب نیز ،تحت تاثیر پیام های فرهنگی شرق به جذب عناصر هویتی جدید می پردازد .

دیدگاه امپریالیزم فرهنگی را می توان از 2 جهت مورد نقد قرار داد :

1-   یک نقد این است که فرایند تاثیر و تاثر را یکطرفه و تنها از ناحیه غربی ها می داند . در حالی که کشور های غربی به عینه تحت تاثیر فرهنگ پیام های انتقالی از شرق نیزهستند .

2- انتقاد دیگر این است که در نظریه ها فرآیند دریافت پیام مکانیکی و بدون تعبیر وتفسیر تلقی شده است از این منظر،بر خلاف این تلقی پیام های ارسالی از سوی رسانه های غربی به شکل خام و بدون دخل و تصرف پذیرفته نمی شوند،بلکه مورد انواع فرایند های خلاق تعبیر و تفسیر ،حذف و یا انتقاد و اصلاح یا محلی سازی ( بومی سازی ) و تعدیل فرار می گیرند .

ایران و جهانی شدن فرهنگ  :

دکتر حسین بشیریه به طور کلی دو دیدگاه کلان در خصوص جهانی شدن فرهنگ را متمایز می کند : 1- ((نظریه عمومی جهانی شدن فرهنگ ))2- ((نظریه های کثرت فرهنگی))

نظریه عمومی جهانی شدن فرهنگ به ظهور فرهنگ جهانی واحد و مسلطی اشاره دارد که سایر فرهنگ های بازمانده از تمدن های دیگر در آن حل خواهند شد . از این دیدگاه این فرهنگ همان تمدن غربی مدرن است . ((آرنولد توین بی))در کتاب خود((مطالعه تاریخ))می گویند: ما فرزندان تمدن غربی امروزه تنها به پیش می رویم و هیچ چیز جزء تمدن های فرو ریخته در اطرافهای نیست ......تا آنجا که ما می دانیم شانزده تمدن تا کنون نابود شده اند و نه تمدن دیگر در حال اختصارند . دیگر متفکران غربی همچون هربرت اسپنسر،آگوست کنت،کانت و هگل از ظهور اجتناب ناپذیر فرهنگ و تمدن عقلانی واحد وفراگیر در سطح جهان سخن گفته اند و بر ضرورت تاریخی زوال دیگر فرهنگ ها و تمدن ها تاکید داشته اند .

از منظر نظریه کثرت گرایی فرهنگی ممکن است تمدن های مادی و تکنولوژیک واحدی در جهان مسلط گردد ، لیکن فرهنگ های مختلف هویت خود را حفظ خواهند کرد . استوارت هرشبرگ در کتاب "یک جهان و چندین فرهنگ" ، فرض برتری ذاتی فرهنگ غرب را زیر سوال می برد و در مقابل بر تداوم اجتناب ناپذیر فرهنگ های دیگر تاکید می گذارد .

دکتر حسین بشیریه دیدگاه سومی را تحت عنوان  "دیالکتیک فرهنگی " را مطح می نماید .که از این منظر فرهنگ ها پدیده هایی متصلب و تغییر ناپذیر نیستند بلکه همواره به واسطه تاثیرات متقابل در حال تغییرند و اشکال تازه ای می یابند . هیچ فرهنگی پدیده بسیط و درخور فروبسته ای نیست بلکه ترکیبی از عناصر مختلف و نظامی باز است. به بیان دیگر فرهنگ ها با یکدیگر ترکیب می شوند و تنها از این طریق است که عناصری از آنها باقی می ماند و عناصر دیگر از میان می رود . هیچ فرهنگی به عنوان کلیتی یکپارچه نه تداوم می یابد و نه از بین می رود.

در ایران دو نگرش وجود دارد . نگرشی که به فرهنگ غرب گرایش دارد و نگرشی که به فرهنگ ایرانی - اسلامی گرایش دارد . و تقابل میان این به عنوان تعارضی سنت گرایی و نو گرایی فرهنگی تعبیر می شود .

ظهور فرهنگ مدرن غربی در ایران به طور کلی محصول ارتباطات فزاینده با غرب ، اصلاح نظام فرهنگی و اجتماعی در اواخر قرن نوزدهم ، پیدایش طبقه روشنفکران غرب گرا ، نوسازی فرهنگی ، آموزشی و اقتصادی و اجتماعی توسط دولت پهلوی و ادغام تدریجی ایران در نظام جهانی بود . که این تحولات واکنشی را ایجاد کرد که تحت عنوان " بازگشت به سنت های مذهبی "  یا "  بازگشت به خویشتن  "  توسط دکتر علی شریعتی مطرح شد . وی در پی آن بود که از طریق "  بازسازی برخی از مفاهیم و عقاید مذهبی ، مبنای تازه ای برای فرهنگ اسلامی تاسیس کند ."

بعد از انقلاب اسلامی هم برخورد با فرهنگ غرب و پدیده جهانی شدن به دو صورت مورد توجه بوده است . یک دیدگاه آن را به پدیده ی " تهاجم فرهنگی "   تقلیل می دهد . و با گرایش تدافعی آنرا به عنوان گسترش فرهنگ غرب بررسی می کند . دیدگاه دوم هم متوجه تهاجم فرهنگی غرب ست ، ولی از پیوستن به آن از طریق عضویت در نهاد های آن مثل " سازمان تجارت جهانی"  دفاع می کند . می توان دیدگاه سومی را هم قائل شد . امروزه هیچ کشوری بی نیاز از جوامع و کشور های دیگر نمی باشد . ارتباط متقابل و تعامل سازنده داد و ستد های اقتصادی ، فرهنگی، سیاسی از ضرورت های زندگی در جهان کنونی می باشد . ما به ناچار چه بخواهیم و چه نخواهیم وارد این فرایند خواهیم شد ما نمی توانیم مرز های خود را بر روی دیگران ببندیم اگر هم بخواهیم نمیتوانیم این کار را بکنیم . بجای آنکه جهانی شدن را یک خطر تلقی کنیم آنرا یک فرصت تلقی نموده و خود را برای مواجه منطقی با آن آماده کنیم . این کار مستلزم بالا بردن و تقویت زیر ساخت های صنعتی ، اقتصادی ، مدیریتی ، ... در کنار بهره بردن از امکانات و توان بالقوه تمامی افراد و گروهها ، احزاب ، متفکرین و اندیشمندان می باشد .

نکته بسیار مهمی که قابل توجه است در نقد نظریه امپریالیزم فرهنگی هم بیان شد . اثر گذاری یک طرفه فرهنگ غربی مورد سوال و تردید است . قبلا نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت با تکیه بر مدل " تک خطی"  رابطه میان"  فرستنده و گیرنده پیام و موفقیت یک سویه ایدئولوژی تلوزیون"  را مورد تاکید قرار داده اند اما مقاله " استوارت هال " نقطه عطفی برای جدایی از الگویی صورت گرفته که سوژه را منفعل تصور می کنند . در الگوی " استوارت هال "  عمل رمز گشایی می تواند بر اساس یک فرضیه صورت گیرد . موضع " مسلط – هژموتیک " مخاطب معانی را در چارچوب رمز گذاری شده آن رمز گشایی می کند . موضع دوم را موضع یا رمز توافقی است . رمز گشایی متضمن آمیزه ای از عناصر سازگاری و مخالفت است . مخاطب پیام را به دلخواه خود بکار می گیرد . موضع سوم مخاطب پیام را  " به شکل عام اما متضاد "  می گشاید . این همان موضع یا " رمز مخالف"  است . بنا براین مدل اثر گذاری یکطرفه مورد شک و تردید است .

به طور خلاصه : در برخورد با پدیده جهانی شدن

1- بافراتر رفتن از عرصه منافع محلی و انفرادی وواکنش های منفعلانه،به نظام مند تر شدن جامعه در مقیاس جهانی فکر کنیم .

2-  مجهز شدن به دانش روز و بهره گیری از کارآیی های آن دانشگاه ،صنعت ،تجارت...... در عین حفظ سرمایه های اجتماعی .

3- باید بپذیریم که جهانی شدن در عین مخاطراتی که دارد می تواند امکاناتی را فرا روی ما بگشاید و از این فرصت ها به نحو مطلوب استفاده کنیم

 

مصداق های جهانی شدن :

نظریه های جهانی شدن اغلب درصدد توصیف و تبیین این فرایند هستند بنابراین برای دست یابی به تصویری عینی تر ازجهانی شدن باید به شناخت نمودها و مصداق های آن همت گماشت .

 

جهانی شدن اقتصادی :

هر چند تا کنون تعریفی جامع و یکسان از جهانی شدن اقتصادی توسط اندیشمندان این حوزه ارائه نشده است این بخش ویژگی های جهانی شدن اقتصاد را با توجه به وجوه و محورهای مشترک بیان خواهیم کرد. ( لازم بذکر است با توجه به تعدد مبانی نظری و همچنین منابع مکتوب در این بخش نیز از منابع متعددی استفاده گردیده و مشترکات مبانی نظری بعنوان چهار چوب بحث مورد استفاده قرار گرفته است .)

از لحاظ تاریخی تقدم و برتری به جهانی شدن اقتصادی تعلق دارد و همراه با گسترش سرمایه داری فرایند جهانی شدن اقتصادی نیز با شدت و شتاب فزاینده ای تداوم یافت. هر چند این فرایند با نوسان ها و فراز و نشیب هایی نیز همراه بود

از سال 1914 تا 1945 تحت تاثیر جنگ و ملی گرایی اقتصادی که تا اواخر دهه هشتاد در کشورهایی مانند چین ، هند، روسیه و ... ادامه داشت ،رشد ادغام اقتصادهای ملی سیر نزولی پیدا کرد.

در اواخر دهه هفتاد موج جدیدی از فرایند جهانی شدن اقتصادی شکل گرفت که در درجه اول تحت تاثیر تحولات و پیشرفت های حیرت انگیز در عرصه ارتباطات بود. این پیشرفت ها زمینه ساز ادعام جهانی اقتصادها شد.بررسی آمارها نشان می دهد که در طول بیش از 180 سال نسبت صادرات به تولید ناخالص داخلی در کل جهان حدود سیزده برابر افزایش یافته است . البته این نسبت در رابطه با کشورها و مناطق مختلف با نوسان های قابل توجهی همراه بوده است . همچنین در سالهای اخیر گسترش چشمگیر تجارت الکترونیک سبب شده افراد بتوانند بدون تحمل رنج سفرهای تجارتی ، کالای مورد نظر خود را از هر نقطه جهان تهیه کنند. در واقع گذر از فن آوری سخت افزاری به نرم افزاری نقطه عطفی در شکل گیری بازارهای مبتنی بر نظام ها و شبکه های اطلاعاتی رایانه ای و بنابراین یک بازار جهانی است . تاسیس سازمان تجارت جهانی بر پرشتاب بودن این موضوع دلالت دارد.

تجارت مبتنی بر فن آوری های اطلاعاتی و ارتباطی،جنبه دیگری از تجارت جهانی و به تبع آن جهانی شدن اقتصادی را آشکار می کندکه تجارت جهانی خدمات است.

در واقع به نظر می رسد امروزه پیشرفته ترین بخش های تجارت جهانی ، بخش هایی است که عمدتاً دست اندرکار مبادله کالاهای نمادی وغیر مادی هستند.

البته آنچه امروزه در شبکه های اقتصادی جهانی جریان می یابد، به کالاهای مادی و خدمات گوناگون محدود نمی شود. در موارد بسیاری کارگزاران اقتصادی نه تولیدات خود، بلکه سرمایه های خود را به کشورهای دیگر منتقل واقدام به سرمایه گذاری های گوناگون می کنند. اقتصاددانان چنین اقدامی را سرمایه گذاری مستقیم خارجی می نامند و آن را یکی از جنبه های مهم جهانی شدن اقتصادی به شمار می آورند.

در رابطه با مشارکت و بهره مندی سرمایه گذاری های مستقیم خارجی نیز کشورهای مختلف دنیا جایگاه های متفاوت و نابرابری دارند چرا که بخش عمده این سرمایه گذاری ها در کشورهای پیشرفته صنعتی انجام می شود. علاوه بر این ها پدیده دیگری که از عناصر اصلی جهانی شدن اقتصادی به شمار می آیدجریان و گردش جهانی سرمایه است. امروزه اشکال گوناگونی از سرمایه در کوتاه ترین زمان بین کارگزاران مختلف اقتصادی که در فواصلی بسیار دور از یکدیگر فعالیت می کنند،رد وبدل می شود و میزان چنین مبادلاتی در سالهای اخیر به صورت مبهوت کننده ای افزایش یافته است.

امروزه علاوه بر جریان و نقل وانتقال فراملی کالاهای مادی که در تجازت جهانی فزاینده نمود می یابد، برای نیروهای کار هم بازاری جهانی شکل گرفته است. هر روز بر تعداد انسان هایی که در جست وجوی کار(مناسب) کشور خود را ترک می کند، افزوده می شود. بنابراین اگر جهانی شدن اقتصادی، جریان جهانی کالا، پول،خدمات، اطلاعات نیروی کار باشد، افزایش شمار مهاجران در گستره جهانی را باید جنبه ای از این فزاینده دانست.

از سوی دیگر آمارها نشان می دهد شرکت های چند ملیتی نقشی اساسی در جهانی شدن تولید و مبادلات مالی دارند.آنها در حال حاضر حجم عظیمی از محصولات مورد نیاز بازار مصرفی جهان را تامین می کنند. حدود هفتاد درصد تجارت جهانی نیز به واسطه این شرکت ها انجام می شود. همچنین شرکت های مورد نظر از سرمایه گذاران اصلی در عرصه سرمایه گذاری مستقیم خارجی به شمار می آیندو نقش شرکت های چند ملیتی در بازارهای مالی هم کلیدی و قابل توجه است.

با این وجود برخی نظریه پردازان معتقدند که جهان اکنون در حال گذر به مرحله اقتصاد فراملی یا پیشرفته ترین مرحله فرایند جهانی شدن اقتصادی است. امروزه به واسطه انقلاب ارتباطی، حوزه ای نمادین در عرصه جهانی پدید آمده که کار شبکه های جهانی ثروت، قدرت واطلاعات را بیش از پیش آسان کرده است. بنابراین اقتصادها هم گرایشی روزافزون به فعالیت در این حوزه نمادین پیدا می کنند و به مبادله کالاها و ارزش هایی روی می آورندکه با واسطه های نمادین ممکن می شوند.

با تمامی این تفاسیر فرایندجهانی شدن به هیچ وجه در اقتصاد خلاصه نمی شود.

 

جهانی شدن سیاسی :

 جهانی شدن از دیدگاه سیاسی فرایندی است که به واسطه آن امر اجتماعی بیش از پیش از حصار تنگ و محدود دولت – ملت رها می شود و انسان ها در چارچوب جامعه ای گسترده تر زندگی اجتماعی را از سر می گیرند .

در مراحل مختلف دوران مدرن، مرزهای جامعه توسط دولت تعریف و تحدید می شد و مرزهای سیاسی کم و بیش برمرزهای اجتماعی منطبق بود. مرزهای فرهنگی- هویتی نیز به واسطه تلاش های پایدار و حتی کم و بیش خشونت بار دولت، از مرزهای ملی فراتر نمی رفت وهرگونه فرهنگ فراملی وفروملی نوعی ناهنجاری و یا بحران قلمداد می شد. ولی فرایند جهانی شدن با نفوذپذیر کردن مرزهای ملی، زمینه جدایی جامعه، روابط اجتماعی و فرهنگ را ازنهاد دولت- ملت فراهم می کند.

همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد شکل گیری این جامعه جهانی بیش از هرچیز محصول فرایند فشردگی زمان، فضا و بی بستر شدن روابط اجتماعی است. امروزه زندگی اجتماعی برای پیوند زدن انسجام و همبستگی اجتماعی با حوزه محلی وقوع فعالیت ها و کنش های اجتماعی اعتباری ندارد.

از زمان شکل گیری دولت به مثابه مهم ترین و قدرتمندترین نهاد سیاسی، بخش عمده ای از مسائل اجتماعی،همچون مسائل ملی قلمداد و در این سطح بررسی و تحلیل شده است. ولی فرایند گسترده و پرشتاب جهانی شدن تعریف مسائل اجتماعی- ملی به مثابه مسائل جهانی را گریز ناپذیر کرده است. چنین فرایندی از راه های مختلف به مخدوش شدن حاکمیت ملی و کاهش استقلال دولت می انجامد. بسیاری از نظریه پردازان جهانی شدن عقیده دارند که عصر دولت- ملت پایان یافته و حکم رانی ملی در برابر فرایندهای اقتصادی و اجتماعی جهانی کارآیی چندانی ندارد.

جنبه دیگر فرایند جهانی شدن سیاسی مخدوش شدن مرز میان صادرات و واردات است.امروزه جایگاه مسلط شرکت های فراملی در جریان های تجاری جهانی، معنا و مفهوم صادرات وواردات را دگرگون کرده و بر ابهام و فرسایش حد مرزهای اقتصاد ملی افزوده است.تا جایی که شناسایی و محاسبه  میزان صادرات و واردات کشورها را بسیار دشوار و حتی ناممکن شده است.

البته کاهش توان دولتها و کنترل جریان های اقتصادی جهانی به عرصه های مالی وپولی  محدود نمی شود. امروزه آنچه در عرصه تجارت جهانی داد و ستد می شود صرفاً کالاهای مادی نیستند و خدمات نیز به صورت یکی از اقلام صادرات وواردات درآمده اند. آنچه در جهان معاصر اقتصاد فرهنگی نامیده می شود، بخش های نمادین اقتصاد است که کالاهایی غیرمادی تولید و عرضه می کنند. این کالاها در چارچوب مرزهای ملی محدود نمی شوند و کنترل آنها برای دولت بسیار دشوار است و از این رو برجسته ترین نمود نا توانی دولت از کنترل فضا و زمان به شمار می آید.

چنین تحولاتی نشانگر کم رنگ تر شدن نقش قدرت سیاسی در قلمرو اقتصاد و افزایش قدرت بخش خصوصی و نیروهای بازار است.

البته نظریه پردازانی هم هستند که ادعاهای مربوط به جهانی شدن سیاسی و کاهش چشمگیر قابلیت ها و توانایی های دولت در عرصه اقتصاد را چندان واقع بینانه نمی دانند. از دیدگاه آنها گرچه توانایی های دولت دگرگون شده و دربیشتر حوزه ها بویژه مدیریت کلان اقتصادی بسیار کاهش یافته، اماهنوز هم  نهادی مهم به شمار می آید و در فراهم آمدن شرایط لازم برای حکمرانی موثر بین المللی نقشی اساسی بازی می کند.

هر چند استدلالهای این نظریه پردازان تا حدودی زیادی معتبرند اما به هیچ عنوان نمی توانند فرایند جهانی شدن سیاسی را زیر سوال ببرند. گرچه جامعه بشری با نوع آرمانی اقتصاد جهانی شده بسیار فاصله دارد اما از الگوی آرمانی اقتصاد بین المللی هم فراتر رفته و به یک اقتصاد فراملی دست یافته است. امروزه کنترل جریان های اطلاعاتی در شبکه های بسیار پیچیده و متنوع ارتباطات جهانی نیز دشوار و در واقع غیر ممکن است چراکه ارتباطهای مبتنی بر فناوری الکترونیک همچون ماهواره، اینترنت ، شبکه های ماهواره ای ، تلفن ، نمابر هرگونه محدودیت طبیعی و سیاسی را از بین می برند و افکار واطلاعات بدون هیچگونه کنترلی از مرزهای ملی عبور می کنند.

گسترش جریان های جهانی و شکل گیری جامعه ای فراملی دولت را در عرصه هویت سازی نیز دچار مشکل می کند چرا که با نفوذ پذیرتر شدن مرزهای ملی حد مرزهای هویتی در هم می ریزد و سلطه بلامنازع هویت و فرهنگ ملی مخدوش می شود.

به هرحال با توجه به آنچه تا کنون بیان شد می توان به تصویری روشن تر از فرایند جهانی شدن سیاسی دست یافت. با فشرده تر شدن فضا وزمان ، برگستره محیط وروابط اجتماعی افزوده می شود و نوعی جامعه فراملی شکل می گیرد. این گسترش محیط اجتماعی گستره تاثیر پذیری افراد را افزایش می دهد و کارایی فواصل طبیعی و سیاسی برای محدود کردن تاثیرهای اجتماعی پدیدهای گوناگون به میزان چشمگیری کاهش می یابد. بنابراین احتمال تبدیل یک معضل محلی به یک مسئله جهانی بیشتر می شود و به همان میزان امکان افراد و گروه های مختلف برای برکنار ماندن از تاثیر محیط جهانی کمتر می شود.

همچنین بروزمسائل جهانی ،راه حل ها و تدبیرهای جهانی می طلبند و دست یابی به چنین راه حل هایی مستلزم شکل گیری و اقدام سازمان ها و نهادهای گوناگون فراملی است. این سازمانهای بین المللی از لحاظ وابستگی یا عدم وابستگی به حکومت ها حوزه فعالیت ، اهداف، گستره فعالیت و میزان اهمیت و تاثیرگذاری با یکدیگر متفاوتند اما وجه مشترکی نیز هم دارند. شکل گیری و گسترش چنین سازمانهایی حاکی از آن است که در نتیجه فرایند جهانی شدن جریان های فراملی و شبکه های جهانی بیشتر وگسترده تر شده، جهان به یک فضای اجتماعی واحد تبدیل می شود که اداره و ساماندهی آن از توان و ظرفیت دولت ملی بیرون است. کوتاه سخن اینکه فرایند جهانی شدن با رها کردن امر اجتماعی از چارچوب و حوزه استحفاظی دولت – ملت ، عامل تغییر و تعدیل دولت مدرن است و سبب کاهش توانایی و اسقلال دولت، کاهش کارایی حکومت و تضعیف مشروعیت و اقتدار دولت – ملت می شود.

 

جهانی شدن فرهنگی :

جهانی شدن فرهنگی عبارتست از شکل گیری و گسترش فرهنگی  خاص در عرصه جهانی. این فرایند موجی از همگونی فرهنگی را در جهان پدید می آورد و همه خاص های فرهنگی را به چالش می طلبد.

گرچه دیدگاههای متفاوت بسیاری درباره جهانی شدن فرهنگی و شیوه شکل گیری و گسترش فرهنگ جهانی وجود دارد، ولی به طور کلی می توان سه جنبه کلی را در این خصوص شناسایی کرد. این جنبه ها عبارتند از گسترش تجدد غربی، گسترش و جهانی شدن فرهنگ مصرفی سرمایه داری و جهانی شدن فرهنگ غرب ( بخصوص فرهنگ آمریکایی، که نتیجه منفعلانه عمل نمودن سایر فرهنگ های قدرتمند می باشد )

برجسته ترین وجه جهانی شدن فرهنگی را می توان جهان گیر شدن ویژگی های محوری تجدد دانست . ویژگی های همچون صنعت گرایی ، نظام سرمایه داری ، وجود نهادهای نظارت و مراقبت و شکل گیری دولت ملت ها از آن جمله اند.

افزون بر این ها ویژگی های دیگری را هم می توان برای تجدد شناسایی کرد که با نظام سرمایه داری و دولت مدرن پیوند دارد. دولت مدرن به دموکراسی، شهروندی و ملی گرایی متعهد است و برای گسترش این ارزشها در جامعه می کوشد. نظام سرمایه داری نیز به عقلانیت ابزاری، سود محوری، فرد گرایی و ثروت اندوزی پایبند است. در کنار این ویژگی ها باید به گسترش و جهان گیر شدن زبان های اروپایی بویژه انگلیسی ، الگوهای پوشش ، تغذیه و معماری، زندگی شهری و صنعتی و یک رشته ارزش های و رهیافت های فرهنگی درباره آزادی فردی ، روابط جنسی ، حقوق بشر و سکولاریسم نیز اشاره کرد.

گسترش تجدد به جوامع غیر غربی درطول چندین دهه تداوم داشت ولی در سده بیستم و بویژه دهه ها اخیر ، شتاب بیشتری گرفت. از این رو فرایند شتاب بیشتری گرفت. از این رو فرایند جهانی شدن را می توان فرایند جهانی شدن تجدد یا به عبارتی ، جهانی شدن فرهنگ و تمدن غربی دانست.

در حالی که بسیاری از نظریه پردازان جهانی شدن شکل گیری یک فرهنگ جهانی در قالب تجدد غربی را می پذیرند ولی در ارزیابی آن اختلاف نظر دارند. یک برداشت رایج و آشنا از جهانی شدن فرهنگ همان امپریالیسم فرهنگی است. از این دیدگاه جهانی شدن عبارت است از اراده معطوف به همگون سازی فرهنگی جهان.

نقش تعیین کننده صنایع فرهنگی غرب در فرایند جهانی شدن فرهنگ و از جایگاه مهم اقتصاد در عرصه فرهنگ دلالت دارد. به بیان دیگر گرچه گسترش فرهنگ غربی در جهان در برگیرنده فراگیر شدن عناصر مختلف تجدد غربی است، اما می توان گفت از میان مجموع عناصر ویژگی بخش تجدد آنچه بیشتر از عناصر دیگر جهان گیر می شود نوعی فرهنگ مصرفی متناسب با نظام سرمایه داری ست.

تحت تاثیر چنین فرهنگی همه مردم جهان ، شرقی یا غربی ، شمالی یا جنوبی و فقیر یا غنی مصرفگرا می شوند وجامعه مصرفی شکل می گیرند.این موج عظیم به یک حوزه محدود نمی شود و همه زوایای زندگی اجتماعی را در بر می گیرد.

فرهنگ مصرفی از آن رو نیروی همگونی آفرین و جهانی ساز است که هرچیزی را به کالا تبدیل و در بازار جهانی عرضه می کند . جهانی شدن فرهنگی به واسطه پرشتاب فرهنگ مصرفی نه تنها همه فرهنگ های بومی منطقه ای و ملی را نفوذپذیر می کند بلکه مرز میان فرهنگ عالی و فرهنگ عامیانه را نیز از بین می برد.

 اقتصادی شدن فرهنگ از یک سو و جریان جهان گیر فرهنگ مصرفی از سوی دیگر الگوهای هویت یابی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.فرایند جهانی شدن فرهنگی در حالی که همه مرزهای فرهنگی را تخریب می کند و نهادها و عناصر سنتی هویت بخش را به چالش می طلبد مصرف رابه منبع هویت و انفکاک اجتماعی تبدیل می کند .

همانگونه که جهانی شدن فرهنگ و تمدن غربی عمدتاً در جهانی شدن فرهنگ مصرفی مرتبط با نظام سرمایه داری نمود می یابد و فرهنگ غربی ( با تاکید بر فرهنگ آمریکایی)  محتوای اصلی این فرهنگ مصرفی را تشکیل می هد.

فرهنگ جهانی شونده آمریکایی در حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی مردم جهان نمود می یابدو اقشار و گروه های مختلف وجوه متفاوتی از این فرهنگ را جذب می کنند.

برجسته ترین وجه آمریکایی شدن جهان گسترش فرهنگ مصرفی آمریکاست، این فرهنگ از درجه نخست از طریق تولید توزیع و مصرف برخی محصولات شرکت های معتبر آمریکایی جهان گیر می شود تنوع محصولات به قدری زیاد است که علاوه بر کوکاکولا و مک دونالد برنامه های خبری شبکه CNN ، فیلم های سینمایی هالییود ، انواع موسیقی های آمریکایی و غیره را نیز در بر می گیرد.

آمریکایی شدن چشمگیر جهان در درجه نخست از توان مالی عظیم شرکت های آمریکایی و سلطه این کشور برصنایع فرهنگ ساز سرچشمه می گیرند. در جهان کنونی قدرتمند ترین شرکت هایی که در تولید و توزیع فرهنگ فعالیت می کنند در مالکیت آمریکایی هاست.

با وجود آنکه نقش شرکت های آمریکایی و فرهنگ آمریکایی در همگون سازی فرهنگی جهان بسیار برجسته است شرکت های غیر آمریکایی نیز در این عرصه کم و بیش فعالند. افزون براین به نظر می رسد که جهانی شدن را باید پایان سلطه هژمونیک آمریکا و آغاز مرحله ای جدید در تاریخ جهان دانست.

به هر حال فرایند جهانی شدن با نفوذ پذیر کردن و تخریب حد ومرزهای موجود پیوندها و ارتباطات جهانی را افزایش داده ، انسان ها را در فضای اجتماعی واحدی قرار می دهد، واکنش هایی را بر می انگیزد. این واکنش های به صورت هایی گوناگون پدیدار می شوند و اهمیتی متفاوت دارند.

 

عام گرائی و خاص گرایی فرهنگی  :

در شرایط حاضر جهان عرصه عمل نیروهای همگون ساز و ادغام گر است .نیروهایی که هرگونه مرز ومانعی را اعم از طبیعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی موجود در جهان را کم و بیش تخریب می کند .جهانی شدن در فرایند خویش باعث نزدیکی ، ارتباط فزاینده و وابستگی متقابل میان انسان و جوامع مختلف است و از میان فرهنگ ها وهویت ها ی فراگیر تر می شود. هر مقدار فرهنگ ها با یکدیگر برخورد می کنند و گفت وگو و مبادله میان انسان ها بیشتر می شود مشترکات میان فرهنگ و هویت ها افزایش می یابد.

البته هرچند داده های بسیاری دلالت بر شکل گیری و گسترش هویت های فراگیرترو فرهنگی های ملی وفراملی و حتی جهانی حکایت می کند ولی داده ها حاکی از شکل گیری خاص گرایی های فرهنگی بی شمارترند. لازمه ورود به بحث تعریف واژه فرهنگ است، هرچند که اتفاق نظر چندانی بر سر تعریف آن وجود ندارد( بیش از  200 تعریف در اینخصوص وجود دارد ) . مشتقات کلمه فرهنگ از ریشه واژه لاتینی cultivate ریشه می گیرند امروزه معنای فرهنگ معطوف است به هرآنچه که انسان را از حیوان متمایز می کند و هرآنچه غیر ژنتیکی منتقل می شود.

فرهنگ سیال و متغییر است که این ویژگی دال بر این است که فرهنگ ساخته می شود. حال پس از تعریف فرهنگ به صورت مختصر باید این نکته را گفت که در فرایند جهانی شدن برخوردهای فرهنگی بسیاری اتفاق می افتد و به تعداد خرده فرهنگ ها ، فرهنگ های بومی ،محلی و ملی برخورد فرهنگی وجود دارد، برخی از فرهنگ ها در مقابل جهانی شدن و ادغام منعطف و برخی دیگر موضعی سخت گیرانه و تدافعی دارند . حال در اینجا انواع کنشها و واکنشها و تحولات فرهنگی را در دو بخش " عام گرایی فرهنگی"  و " خاص گرایی فرهنگی " میتوان تقسیم نمود .

 

عام گرایی فرهنگی  :

عام گرایی اساساً معطوف است به اصول ، ارزش ها و معیارهایی که درباره همه مردم و در همه جا معتبر باشد.ولی معنای عام گرایی بر معنای وجود یک جهان بینی نهایی و عالی که همه انسان ها را در برگیرد نیست، بلکه به معنای اتخاذ مواضعی انعطاف پذیر تر از طریق یافتن اصول و مسائل مشترک است .

پس عام گرایی فرهنگی به آن دسته از واکنش ها و تحولات فرهنگی اطلاق می شود که بر محور تبادل، آمیزش ، همزیستی و انطباق شکل می گیرند.عام گرایی فرهنگی مناسب ترین راه زندگی را در فضای جهانی در برگیرنده فرهنگ ها و جریان های مختلف، دست یابی به ترکیبی ظریف و پیچیده از فرهنگ خاص/عام و محلی/ جهانی است، نه جست و جوی فرهنگ و هویت ناب.

از مصادیق این گونه عام گرایی می توان ساکنان شهرها و روستاهای دور افتاده، روابط و ساختار پیچیده ویژگی بخش عرصه فرهنگی جهان نام برد .

جهان عرصه تاخت و تاز یک فرهنگ جهانی مصرفی که محصول نیروهای سرمایه داری جهان است از یک سو و در سوی دیگر واکنش های ستیز آمیز در برابر آن است. در نیروی مورد نظر ترغیب کننده و زمینه ساز هویت یابی خونین قبیله ای هستند و یا شخص را به مصرف کننده صرف تبدیل می کنند .

ساختار فرهنگی حاکم بر جهان امروز مبتنی بر رابطه استعماری و استثماری است که از ده ها، بلکه صدها سال پیش میان غرب و بقیه جوامع جهان برقرار بوده است. هر چند امپریالیسم فرهنگی همآره دارای دست آوردهای منفی نیز نبوده است .

 

همزیستی و آمیزش فرهنگی :

در گذشته عوامل جغرافیایی و اکولوژیک و مقاومت فرهنگی در برابر هرگونه ارتباط با غیر معمولا دست به دست هم داده، گستره روابط و اندرکنش های فرهنگی را بسیار تنگ می کردند. ولی تحولات نسبتا خود به خود قاره های مختلف جهان و سپس برخی پیشرفت ها در حوزه فناوری حمل و نقل و ارتباطات که زمینه ساز فرایند جهانی شدن بودند این وضع را کاملا بر هم زد و روز به روز بر گستره روابط فرهنگی افزوده شد .

بنابراین می توان گفت که فرایند جهانی شدن با جریان، سیالی و ارتباط ویژگی می یابد. این برخوردها و کنار هم قرار گرفتن فرهنگ ها تنش زا هستند و معمولا به ستیزها و خاص گرایی های فرهنگی می انجامد. مرحله جهانی شدن فرهنگ ها از جنبه های مختلف با مرحله ناسیونالیسم و مراحل قبل از آن متفاوت است و امکان های بیشتری برای فرهنگ سازی و هویت سازی فراهم می کند. این مرحله دوره ای بی نظیر در تاریخ فرهنگی جهان است، چرا که سرانجام بشر به دنیایی وارد شده که یک موزائیک فرهنگی دارای تکه های جداگانه را در بر می گیرد.

در مراحل پیش از تبدیل ناسیونالیسم به گفتمان مسلط الگوی غالب سازماندهی فضای اجتماعی الگوی محلی بود. این وضع با مسلط شدن ناسیونالیسم کاملا تغییر یافت. فضاهای محلی فرهنگ کم و بیش فرو پاشید، فرهنگ ملی شد. در هر دو مرحله از تاریخ فرهنگی جهان فرهنگ و هویت سرزمین مدار و مکان مند بودند و حد و مرزهای محلی و ملی مشخص داشتند.

فرهنگ های ملی توسط گفتمان های معطوف به قدرت ساخته می شوند. در طول چندین دهه گفتمان های فرهنگ ملی چنان مسلط شدند که به نظر می رسد یک انسان همان گونه که باید بینی و دو گوش داشته باشد، باید ملییتی هم داشته باشد پس در واقع گفتمان های ملی هم فرهنگ می سازند هم هویت.

فرهنگ ملی خود را در عالی ترین جایگاه می بیند و نسبت به فرهنگ های غیر و فراملی بسیار حساس و خشن است. ناگفته پیداست که در چارچوب این گونه گفتمان ها جایی برای همزیستی فرهنگی وجود نخواهد داشت. در واقع بخشی از تاریخ فرهنگی جهان عبارتست از تاریخ سرکوب همزیستی و تکثر فرهنگی توسط ناسیونالیسم رمانتیک، نژاد پرستی، قوم گرایی ، و شوونسیم تمدنی ( نمایش افراط گرایانه برخی تمدنها ) که هیچ گونه زیست چند فرهنگی را برنمی تابیدند.

فرایند جهانی شدن این وضع را دگرگون کرده و ناسیونالیسم دیگر به هیچ وجه تنها منبع فرهنگ ساز و هویت بخش نیست. در این مرحله از تاریخ فرهنگی جهان هرگونه ذات گرایی فرهنگی-اجتماعی ناممکن می شود.

فرایند جهانی شدن بسیاری از فرهنگ ها را در کنار هم قرار می دهد و آنها را وادار می کند در شرایط جدیدی که با تراکم و تداخل فضاهای فرهنگی و بویژه حضور قدرتمندانه یک فرهنگ جهانی ویژگی می یابد، به حیات خود ادامه دهند. در این حالت یا فرهنگ ها رو به خاص گرایی می آورند یا داد و ستدی هرچند دشوار و پر تنش .

همزیستی مسالمت آمیز قدمتی چندین ساله دارد، هرچند در برهه ای از تاریخ مجال بروز نداشته ولی در دهه های پایانی سده بیستم سلطه گفتمان فرهنگی ملل متزلزل شد و بستر مناسبی برای گفتمان های دیگر از جمله همزیستی و آمیزش فرهنگی فراهم آمد. امروزه نمودها و مصداق های این گونه آمیزش و همزیستی فرهنگی بسیار پرشمار و گوناگون است. گرچه بخش عمده ای از رفتارها و روابط اجتماعی فرد تحت تاثیر یک فرهنگ محلی یا ملی است اما بخشی هر چند ناچیز هم وجود دارد که از فرهنگ های غیر بومی تاثیر می پذیرد. یک بودایی شاید در اجرای مراسم مذهبی خود بسیار سخت گیر باشد، ولی موسیقی پاپ آمریکایی را بر موسیقی بومی خود ترجیح می دهد .در واقع این انسان ها یاد می گیرند دست کم با دو فرهنگ زندگی کنند.

بسیاری از فرهنگ پژوهان علاوه بر مفهوم پیوند و آمیزش از مفاهیم دیگری نیز برای بحث از این جنبه زندگی اجتماعی- فرهنگی استفاده می کنند ." استوارت هال " واژه translation را به کار می برد تا نشان دهد در عرصه جهانی شدن، جز بنیادگرایی فرهنگی و استحاله و ناپدید شدن فرهنگی ، امکان دیگری هم برای فرهنگ ها وجود دارد.

این همزیستی ها و آمیزش ها با وجود اینکه همسان نیستند، جملگی یک ویژگی مشترک دارند و آن هم واکنش غیر خاص گرایانه و غیر بنیادگرایانه فرهنگی در برابر فرایند جهانی شدند است.

البته این همزیستی و آمیزش دشوار است ، به بیان دیگر در چنان فضاهایی، جایی برای آسودگی ، امنیت و انفعال فرهنگی- که فضاهای فرهنگی بسته فراهم می کرد- وجود ندارد . گیدنز چنین جوامعی را جوامع دارای رفلکسیویتی( انعطاف پذیری )  اجتماعی می داند. به نظر او در چنین جوامعی  افراد باید همه اطلاعات مربوط به محیط زندگی خود را گرفته ، تجزیه و تحلیل و بر پایه آنها تصمیم گیری کنند .

 

دیالکتیک عام/ خاص :

شماری از نظریه پردازان و پژوهش گران مدعی هستند که فرایند جهانی شدن رابطه ای جدید میان امر عام وامر خاص برقرار می کند. از دیدگاه آنها قلمرو فرهنگی جهان معاصر هم دربرگیرنده عامیت و همگونی است  و هم در برگیرنده خاصیت و ناهمگونی. فرایند جهانی در عین حال که همه فضاهای بسته فرهنگی را فرو می ریزد و خاص ها را از میان بر می دارد ، زمینه مناسبی هم برای بازسازی و احیای خاص ها و گوناگونی های مختلف فراهم می کند.

رولن رابرتسن، برجسته ترین نظریه پرداز جهانی شدن، بخش عمده ای از واکنش ها و اندرکنش ها ی فرهنگی در جهان معاصر را سرچشمه از دیالکتیک خاص و عام می داند. به نظر او نیروهای ادغام گر و همگونی آفرین ،مکمل نیروهای تفاوت زا هستند و جدایی ناپذیرند .

در این قسمت هم دسته ای از مصداق های عام گرایی فرهنگی را در چارچوب تقسیم بندی رابرتسن بررسی خواهیم کرد.نوع اول: منظور از عام کردن امر خاص گسترش انواع گوناگون تفاوت های اجتماعی به واسطه توسل به ارزش های عام است .برای مثال بومیانی که می کوشند با توسل به ارزش های جهانی و به واسطه شبکه های فراملی ، حمایت های جهانی برای تقاضاهای خود کسب کنند ، در واقع آنان درصدد عام کردن امر خاصی هستند .

نوع دوم: نوع دیگری از دیالکتیک عام/ خاص ( یا جهانی / محلی ) خاص کردن امر عام یا خاص کردن عام گرایی است .خاص کردن امر عام حکایت از آن دارد که برخلاف نظر پژوهشگران معتقد به امپریالیسم فرهنگی، نشانه ها و عناصر فرهنگی به سادگی منتقل نمی شوند و کالاهای فرهنگی فرهنگ جهانی معمولاً رنگ و بوی بسترهای فرهنگی خاصی راکه در آنجا مصرف می شوند به خود می گیردند .

 نوع  سوم: مردم نه تنها خاصیت خود را در پوششی عام عرضه و توجیه می کنند ، بلکه از امور و قواعد عام هم تعبیرهای خاص می سازند.به عبارتی دیگر ،فرهنگ های خاص با فرهنگ عام جهانی وارد داد و ستدی پیچیده می شوند تا در عین حفظ خاصیت خود ، از مزایای فرهنگ جهانی نیز بهره مند شوند.

فرایند جهانی شدن در عین حال که فرهنگ و هویت را بستر زدایی و سرزمین زدایی می کند ، مکان، محل و سرزمین را هم دوباره در کانون زندگی اجتماعی – فرهنگی قرار می دهد.

واژه انگلیسی glocalization و یا واژه relocalization هم تفاوت محل گرایی های جدید را با محل گراییهای قدیم نشان می دهند. این واژه در درجه نخست معطوف به امکان همزیستی و تبادل فرهنگی است که در فرایند جهانی شدن فراهم می کند، دیالکتیک جهانی / محلی حاکی از آن است که در جهان معاصر فرد می تواند در رستورانی در مسکو یا توکیو مک دونالد بخورد، بدون آنکه به یک آمریکایی تبدیل شود

این رابطه پیچیده میان خاص و عام و یا جهانی و محلی در نظریه "  آپا دورای  " به خوبی بازتاب یافته است. به نظر او در زمان ها ی گذشته واکنش های فرهنگی میان گروه های اجتماعی بسیار محدود بوده است. ولی تحولات اجتماعی و سپس برخی پیشرفت های فنی در حوزه حمل و نقل و ارتباطات این وضع را برهم زد و اقتصاد فرهنگی جهانی پیچیده ، سیال و همپوشی پدید آورد که به وسیله الگوها و نظریه های کلاسیک مارکسیستی یا غیر مارکسیستی قابل درک و تبیین نیست.

بنابراین برای تبیین واکنش ها ی فرهنگی پیچیده و متراکم جهانی باید به رابطه میان پنچ بعد جریان های فرهنگی جهانی توجه کرد:ethnoscapes  یا دیدگاه های اشخاصی مانند جهانگردها؛ technoscapes یا جریان جهانی عظیم و پرشتاب انواع فناوری؛ financescapes یا انتشار بی سابقه و جریان شدید سرمایه جهانی؛ mediacapes یا توزیع قابلیت های الکترونیک به منظور تولید و نشراطلاعات؛ideoscapes یا زنجیره های تصورات و افکار کم و بیش سیاسی وایدئولوژیک مانند آزادی.

به نظر " آپادورای "  ویژگی اصلی صحنه جهانی فرهنگ عبارت است از تلاش متقبال همسانی و تفاوت برای اوراق کردن یکدیگر و ساختن امر عام و امر خاص.

 

 

تحول و تعالی فرهنگی :

جهانی شدن را  فشردگی فزاینده زمان و فضا تعریف کرده ایم.در جهانی چنین فشرده و متراکم، بی گمان همه انسان ها کم و بیش به یکدیگر وابسته می شوند و محیط اجتماعی و غیر اجتماعی هر فرد گستره ای جهانی می یابد.

جنبه دوم جهانی شدن در اصل به آگاهی از امرجهانی یا آگاهی افراد از موقعیت جهانی معطوف است.انسان ها می فهمند که همه آنها بخشی از یک کل بزرگ تر هستند.انسان ها به این نتیجه می رسند که همه در قلمرو واحد گسترده ای به اسم جهان شریک ودخیل هستند.

در این فرایند جهانی شدن بستر مناسب تری برای گفت و گو و داد و ستد فرهنگی فراهم می شود وعرصه ای مناسب و انگیزه ای نیرومند برای همگرایی و جهان گرایی فرهنگی فراهم می کند .

ازآنجا که ادیان بیشتر از سایر فرهنگ ها هردو عنصر و قابلیت عام گرایی و خاص گرایی را دارند ، نمود تحول فرهنگی در این حوزه برجسته تر و آشکارتر است. مثلاً در سال 1993 شهر شیکاگو امریکا شاهد برگزاری بزرگ ترین همایش دینی در جهان بود.در این همایش ادیان و مذاهب مختلف حدود 8700 نماینده داشتند که برسر مسائل گوناگون دینی، فلسفی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با یکدیگر گفت وگو می کردند.

نمونه دیگر تحول فرهنگی که نوعی واکنش عام گرایان به فرایند جهانی شدن به شمارمی آید، شکل گیری و گسترش الهیات رهایی بخش است. بستر شکل گیری الهیات رهایی بخش ،امریکای لاتین است. این جنبش تامین نیازهای اجتماعی و غلبه بر نابرابری های اجتماعی را هدف خود می داند و لزوم تغییر موازنه قدرت به منظور دست یابی به توسعه را مورد تاکید قرار می دهد.

البته تشدید آگاهی جهانی صرفاً تحول و تعالی فرهنگ های موجود را در پی ندارد ، بلکه در برخی موارد به شکل گیری جنبش های فرهنگی –اجتماعی جدید نیز منجر می شود. جنبش های مورد بحث، تحت فشار جهانی شدن ، گرایش هایی  جهانی پیدا می کنند. توسل به بنیادگرایی فرهنگی یا تلاش برای احیای فضای بسته فرهنگی دراین جنبش ها محلی از  اعراب ندارد.مثلاً فمنیسم یکی از این گونه جنبش ها به شمار می آید که خاص گرایی و جماعت  گرایی در آن بسیار کم رنگ استولی از این دیدگاه، برجسته ترین نمود عام گرایی فرهنگی جنبش طرفداران محیط زیست است. برهمین اساس این جنبش را می توان اینگونه تعریف کرد:« هرگونه رفتار جمعی که د رگفتار و کردار معطوف است به اصلاح اشکال مخرب رابطه میان کنش انسانی و محیط طبیعی آن» .

گرچه طرفداران و مدافعان محیط زیست در نظریه و عمل تقریباً هماهنگ هستند اما محیط زیست گرایی متنوع تر از آن است که بتوان آنرا یک جنبش نامید. در برخی منابع از چها ر دسته اصلی جنبش زیست محیطی سخن به میان می آید: اکولوژی رادیکال، اکولوژی معنوی،اکولوژی ژرف، اکولوژی اجتماعی.

به هرحال محیط زیست گرایی موجب فرهنگ جدید است و این فرهنگ جدید واکنشی به فرایندجهانی شدن به شمار می آید. با توجه به ویژگی غیر بنیادگرایانه و غیرجماعت گرایانه فرهنگ و هویت مبتنی بر محیط زیست گرایی است که آنرا واکنش فرهنگی عام گرایانه به فرایند جهانی شدن به شمارآوردیم .

خاص گرایی فرهنگی :

خاص گرایی فرهنگی توسل به عناصر هویت بخش فرهنگی خاص است که در آن بر بی همتایی شیوه ها ، اعمال و ایده های یک گروه یا جماعت معیین تاکید می شود. این تعریف بسیار کلی و فراگیر است بنابراین برای رفع کاستی و ابهام در تعریف، برخی ویژگی های اصلی خاص گرایی فرهنگی را در مقایسه با ویژگی های عام گرایی فرهنگی بیان می کنیم .

در انواع  عام گرایی فرهنگی فرایند جهانی شدن و پیامدهای آن چونان واقعیتی مسلم پذیرفته می شود و تردیدی در ناممکن و حتی نامطلوب بودن بازگشت به گذشته و احیای آن وجود ندارد.عام گرایان فرهنگی دیدی انتقادی نسبت به وضع موجود دارند، ولی بسیاری از گروه های خاص گرا کل فرایند جهانی شدن یا بخشی از آنرا با عبارت ها و عنوان های متفاوت رد می کنند . ازدیدگاه آنها جهانی شدن نه تنها تهدیدی جدی به شمار می آید، بلکه فرایندی گریز ناپذیر و غیر قابل برگشت هم نیست .

" ذات باوری  " دیگر ویژگی خاص گرایی فرهنگی به شمار می آید . برخلاف " عام گرایی فرهنگی " که کم و بیش با  " نسبیت باوری فرهنگی "  ویژگی می یابد. برهمین اساس سه نوع خاص گرایی را می توان شناسایی کرد،خاص گرایی منزوی به دیدگاه و رهیافت فرهنگی گروههایی اطلاق می شود که می کوشند به شیوه های مختلف گروه خود را از محیط اجتماعی و گروه های دیگر جدا نگه دارد. خاص گرایی سرسخت و ستیزه جو هم مطلق اندیش است و برتری فرهنگی خاص را ادعا می کند، با این تفاوت که در خاص گرایی مورد نظر جهان گیر شدن فرهنگ مورد نظر رسالتی غیر قابل چشم پوشی قلمداد می شود. سومین نوع خاص گرایی، خاص گرایی ریشه دار است که می کوشد تمایز گروه های متاثر از فرایند جهانی شدن را حفظ کند .

ذات باوری با ویژگی دیگر خاص گرایی فرهنگی پیوند دارد که گریز از گفت وگو و داد و ستد فرهنگی است .برخلاف عام گرایی فرهنگی مبتنی بره گفت و گو، آمیزش و تبادل فرهنگی، خاص گرایی فرهنگی عموماً در صدد ایجاد فضای بسته فرهنگی است زیرا نسبیت فرهنگی را نمی پذیرد. بنابراین خاص گرایان به دنبال احیای فضای بسته فرهنگی هستند. این موضوع از آنرو برای خاص گرایان اهمیت دارد که می خواهند درون این فضا را از سنت و فرهنگ خاص خود جدا کنند. آنچه برشمردیم مهم ترین ویژگی های خاص گرایی فرهنگی را تشکیل می دهد. این خاص گرایی ها بسیار گوناگون هستند و درحوزه های مختلف دینی ، زبانی و قومی جوامع توسعه یافته و توسعه نیافته شکل می گیرند. برخی نظریه پردازان این گرایش و تحول را نشانه بحران لیبرالیسم و آرمان جهان وطنی قلمداد می کنند.

گسترش بنیادگرایی دینی،ناسیونالیسم ، هویت قومی و هویت سرزمینی به مثابه مهم ترین واکنش های خاص گرایانه به فرایندجهانی شدن، محور بحث امانوئل کاستلز در بحث از ماهیت و عملکرد جامعه شبکه مبناست.

خاص گرایی قومی :

خاص گرایی قومی در برگیرنده دونوع خاص گرایی عمده است که عبارتند از خیزش ها ، تنشها و ستیز های قومی و جنبش های ملی گرایانه در نواحی مختلف جهان در ادامه نخست از بقاء و احیای قومیت سخن می گوییم و سپس جنبش های ناسیونالیستی اخیر مورد بررسی قرار خواهد گرفت .

احیای قومیت و تحول در نظریه پردازی :

اندیشمندان مارکسیست و غیر مارکسیست به رغم اختلاف نظرهای مختلف، بر سر این موضوع توافق داشتند که قومیت نشان گر شرایط وضع جامعه سنتی است که مردم در اجتماع های کوچک جدا از یکدیگر زندگی می کنند و ارتباطات و حمل ونقل محدود است. بنابراین اندیشمندان بسیاری انتظار داشتند که در نتیجه صنعتی شدن، شهرنشینی و گسترش آموزش و سواد، آگاهی قومی کاهش می یابد وعام گرایی جانشین خاص گرایی می شود. ولی تحولات و رویدادهای دهه های پایانی سده بیستم که با زوال کمونیست و افول لیبرالیسم همراه بود ، نادرست بودن چنان پیش بینی هایی را آشکار کرد.

تداوم و برجسته تر شدن مسئله قومیت در دهه های پایانی سده بیستم باعث شکل گیری مدل جدیدی از قومیت بود. در این مفهوم بندی و مدل تحول یافته جدید بر ویژگی سیال، بسترمند، ارادی و پویای هویت یابی، سازمان و کنش قومی تاکید می شود.

از لحاظ نظری سه رهیافت اصلی درباره بررسی قومیت و ستیز قومی وجود دارد. رهیافت دیرینه گرا قومیت را یک ویژگی پیچیده افراد و اجتماع ها می داند.بر پایه رهیافت ابزار گرا، قومیت چونان ابزاری است که افراد، گروه های نخبگان برای رسیدن به اهداف خود از آن بهره برداری می کنند. سومین رهیافت اصلی به قومیت که کم و بیش عناصری از دو رهیافت نامبرده و دیدگاه های دیگر را در بر می گیرد – رهیافت ساخت گرایان است. در چارچوب این رهیافت بر ریشه ها و ماهیت اجتماعی قومیت تاکید می شود.

اجزا و عناصر لازم برای ساخت هویت و مرز قومی توسط فرهنگ تعیین می شود. گرچه قومیت به واسطه ساختن فرهنگ ساخته می شود، اما قومیت به هیچ روی تابع و بازتاب محض فرهنگ نیست. آنچه در این فرایند رخ می دهد، بازسازی و حتی جعل بی وقفه فرهنگ است در پرتو حال و با توجه به ملاحظات آینده.

تنش و ستیز قومی در جهان :   

اگر ستیز های کوچک قومیت های مختلف را نادیده بگیریم، حدود 37 جنگ و ستیز داخلی عمده را می توان در جهان شناسایی کرد ( اگر چه منابع مختلف بر سر این موضوع مناقشه دارند . )  که تقریبا همه آنها دارای یک جنبه مهم قومی هستند و در هر کدام از آنها بیش از هزار نفر کشته شده اند. تقریبا نیمی از ستیز های قومی از سال 1989 به این سو که پایان جتگ سرد و آغاز به اصطلاح نظم جهانی جدید  بود، آغاز شده است.

جنبشها و ستیزهای قومی در بسترها و شرایط گوناگونی شکل می گیرند وانواع متفاوتی دارند . در برخی موارد بستر شکل گیری جنبش ها و ستیزها ی مورد نظر گروه های بزرگ اقلیت هستند(مانند کبک و پاکستان شرقی) و در مواردی هم اقلیت های کوچک (مانند فریسیان ها در هلند، گورکان ها در هند) . ماهیت و محتوای ستیزها و جنبش ها ی قومی هم فرهنگی است، هم اقتصادی ، مثلاً در ولز و اسکاتلند مسائل قومی ماهیت اقتصادی پررنگ تری دارند ، در حالی که در مورد باسک اسپانیا و کبک کانادا جنبه فرهنگی موضوع برجسته تر است.

بستر سیاسی مسائل قومی نیز متنوع است و هویت، تنش و ستیز قومی در چارچوب نظام های سیاسی مختلف شکل می گیرد، حال به بررسی ستیزهای قومی در نقاط مختلف جهان می پردازیم.

 

 

ü    آفریقا

قاره آفریقا را باید قاره تنوع قومی دانست. به واسطه سیاست های استعماری زمینه شکل گیری ، تداوم و یا تشدید تنش ها و ستیزهای قومی را به وجود آورده است. این وضع، قاره پهناور آفریقا رابه بستر برجسته ترین خاص گرایی های قومی تبدیل کرده است. خاص گرایی های مورد نظر که در سال های گذشته شدت یافته، کم و بیش در اکثر جوامع آفریقایی نمود می یابد، از جمله در شاخ آفریقا.

شاخ آفریقا چهار کشور جبیوتی، اتیوپی ،اریتره و سومالی را در برمی گیرد واز لحاظ خاص گرایی قومی، بحرانی ترین منطقه آفریقا به شمار می آید.اما باید دانست که شدیدترین ستیز وخشونت قومی قاره آفریقا در آفریقای مرکزی و دو کشور بروندی و رواندا رقم خورد.

ü    آسیا

21 کشور شرق، جنوب شرق و جنوب آسیا دارای اقلیت های قومی چشمگیری هستند که در مجموع 43 گروه قومی را تشکیل می دهند. از این 43 گروه، سیزده گروه قومی هم اعتراض منفعلانه و شورش واکنشی را کنار گذاشته ، جنبش های جدایی خواهانه فعالانه و سازمان یافته ای را شکل داده اند.

ولی مهم ترین خاص گرایی قومی در سریلانکا شکل گرفته است. این کشور با حدود3/18 میلیون نفر جمعیت(در سال 1995) دارای دو گروه قومی عمده است: سینهاله ها و تامیل ها.

در دیگر مناطق آسیا هم خاص گرایی های قومی گوناگونی وجود دارد که در دهه های اخیر برشدت و گستره آنها افزوده شده است. کشورهای تازه استقلال یافته ماورای قفقاز عرصه تنش ها وستیزهای قومی فزاینده است که تاکنون سرکوب شده  و پنهان مانده بودند.

ü    آمریکا

آمریکا با وجود تنوع قومی کمتر نسبت به تنوع و ستیز قومی در آفریقا، آسیا ، تقریباً در همه کشورها ی این قاره خاص گرایی های قومی فزاینده ای وجود دارد. تیره پوستان مقیم کشورهای مختلف روابطی پرتنش با روشن پوستان اروپایی تبار دارند و چنین رابطه ای ، هویت و خاص گرایی قومی آنها را تقویت می کند. حدود29 گروه قومی مقیم آمریکای لاتین،جملگی کم و بیش در چنین شرایطی قرار دارند.

در میان بومیان ایالات متحده امریکا هم می توان الگوهایی از هویت سازی قومی که در سطوح هویتی مختلفی شکل می گیرند، شناسایی کرد. در برخی موارد، هویت یابی با توسل به طایفه و یا سنت معینی شکل می گیرد.

خاص گرایی قومی آمریکایی های آسیایی تبار حتی پیچیده تر است. آسیایی تبارهای ایالات متحده آمریکا که حدود سه درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهندو عمدتاً در غرب کشور ساکن هستند، در برابر غیر آسیایی ها خود را دارای هویت قومی واحدی می دانند.

دیگر نمونه برجسته خاص گرایی قومی در قاره آمریکا، فرانسوی زبان ها کانادا هستند. این کانادایی های فرانسوی زبان از تبار نخستین اروپایی هایی هستندکه در کانادا مستقر شده اند.

ü    اروپا

ساختار فرهنگی – قومی قاره اروپا همگون تر از قاره آسیا و آفریقاست ، چرا که در طول چندین دهه و به صورت مسالمت آمیز و خشونت بار، بخش عمده ای از تنوع و تفاوت فرهنگی و قومی موجود در این قاره ازبین رفته است. اختلاط فرهنگی ناشی از مهاجرت ها و همچنین فروپاشی شوروی و یوگسلاوی نیز خاص گرایی فرهنگی را در اروپای غربی تقویت و تشدید کرده است.خاص گرایی قومی در اروپای شرقی شدیدتر و برجسته تر از دیگر مناطق این قاره است.

ü    ملی گرایی

جنبش های ملی گرایانه را هم می توان نوع دیگری از خاص گرایی قومی به شمار آورد. بنابراین گرچه متمایز کردن این نوع خاص گرایی از خاص گرایی های نام برده بسیار دشوار و در مواردی ناشدنی است. اما بی گمان نادیده گرفتن جنبش های ملی گرایانه گوناگون در جهان معاصربحث از این دسته خاص گرایی های فرهنگی را ناقص خواهد کرد. بر این اساس پس از اشاره به تفاوت میان قومیت و ناسیونالیسم و مفهوم ناسیونالیسم ، بحثی کوتاه درباره احیای ناسیونالیسم خواهیم داشت.

بر پایه تمایز میان گروه قومی و ملت، می توان نیروها یا فراینده ها ی تعیین کننده و پدیده آورنده آنها را هم از یکدیگر متمایز کرد که در واقع متمایز کردن قومیت و ناسیونالیسم خواهد بود. گرچه ناسیونالیسم اغلب بر پایه قومیت و یا با توسل به یک گروه قومی شکل می گیرد. ولی نوعی نیروی اجتماعی متفاوت است . قومیت هنگامی که با نا سیونالیسم در می آمیزد یابه نا سیونالیسم تبدیل می شود، ماهیتاً دگرگون می شود.

از این دیدگاه ، ناسیونالیسم شکلی از فرهنگ است که چهار هدف دارد: تبدیل یک گروه قومی منفعل به یک اجتماع قومی سیاسی فعال، سازماندهی فرهنگ جماعت و ایجاد یک فرهنگ عالی استاندارد و رسمی، تبدیل جماعت به یک ملت دارای همگونی فرهنگی، به دست آوردن یک سرزمین یا حتی یک دولت برای آن ملت.

آنتونی اسمیت نظریه پرداز برجسته ناسیونالیسم ، از« احیای ناسیونالیسم» سخن می گوید.گیدنز خیزش اخیر ناسیونالیسم را در قالب ناسیونالیسم محلی بررسی می کندو این پدیده را محصول امکان های جدیدی می داند که فرایند جهانی شدن برای بازتولید هویت های محلی فراهم می کند.

در برخی آثار نیز از موج سوم یا نوع سوم ناسیونالیسم بحث می شود که پس از پایان جنگ سرد شکل گرفته و روز به روز گسترده تر و شدیدتر می شود. همه موارد نام برده حکایت از آن دارند که دهه های پایانی سده بیستم شاهد نوعی خاص گرایی فرهنگی فزاینده و گسترش یابنده بوده است.

خاص گرایی های فرهنگی دیگر :

اکثر خاص گرایی های فرهنگی کم و بیش نوعی خاص گرایی قومی- ملی یا بنیادگرایی دینی به شمار می آیند. ولی افزون بر این دو دسته خاص گرایی های فرهنگی دیگری هم وجود دارد که در جنبش ها و سازمان های کوچک و بزرگ جوامع مختلف نمود می یابد. در چنین خاص گرایی هایی انواعی از خاص گرایی با نسبت های متفاوت ترکیب می شوند. به همین دلیل در مواردی مانند جنبش میلیشیاهای آمریکا جنبه قومیت پررنگ است و در جنبش آئوم ژاپن جنبه دینی ویژگی بخش جنبش است. دسته ای از پژوهش گران این گونه خاص گرایی ها را با عنوان «جنبش های اجتماعی نظم ستیز» و یا «مقاومت های فرهنگی جماعت محور» بررسی می کنند.

مانوئل کاستلز سه نمونه از جنبش های اجتماعی نظم ستیز را مورد بررسی قرار می دهد: جنبش زاپاتیست های مکزیک، جنبش میهن پرستان امریکا و جنبش آئوم شینریکیو در ژاپن.

گرچه این سه جنبش از لحاظ بستر تاریخی و فرهنگی متفاوت و ناهمسان هستند، ولی همسانی هایی دارند که هر سه را در ردیف خاص گرایی های فرهنگی قرار می دهد.

گروه ها و جنبش هایی هم هستند که همسانی هایی با سه جنبش نامبرده دارند از جمله جدایی خواهان بودایی تبت در چین، افراطیون بودایی سینهاله در سریلانکا، ارتش مقاومت جوزف نوی در اوگاندا و چریک های مائوئیست راه درخشان در پرو.

 

بازسازی فرهنگ خویشتن :

در آثار نظریه پردازان جهانی شدن جهان فرهنگی و فرهنگ جهانی موضوع هایی مهم به شمار می آیند. این اهمیت یابی و برجسته تر شدن فرهنگ در کل سه جنبه را در برمی گیرد.جنبه نخست ، همگون و یکدست شدن فرهنگی جهان است که با فرایند جهانی شدن پیوند دارد.

جنبه دوم اهمیت فرهنگ در جهان کنونی به تراکم یا اضافه تولید فرهنگی مربوط می شود. انواع گوناگونی ز تنش ها ، ستیزها و رویارویی های فرهنگی (خاص گرایی های فرهنگی) پدید می آیند که سومین جنبه اهمیت و برجستگی فرهنگی را تشکیل می دهند.

خاص گرایی فرهنگی واکنشی به کاستی های جهان معاصرواکنشی به نابرابری ها و تبعیض ها :

 دسته ای از فرهنگ پژوهان و نظریه پردازان اجتماعی تداوم و حتی تشدید نابرابری ها و تبعیض ها در جامعه جهانی را علت اصلی خاص گرایی های فرهنگی می دانند. در واقع علیرغم تجدد و نظام سرمایه داری بسیار پیشرفته، منطق نابرابری زا و تبعیض آفرین نظام سرمایه داری از بین نرفته و همچنان نیرومند و فعال است.

در جوامع ساده گذشته میزان و مقیاس و موارد نابرابری پایین و کم شمار بود، ولی در جامعه جهانی کنونی که تحت سیطره فرهنگ مصرفی قراردارد، عوامل تبعیض آفرین و نابرابری زا بسیار پرشمارترو متنوع تر شده اند.هر چند مردم جهان اکنون به طور کلی نسبت به گذشته ثروتمندتر و تواناتر شده اند، ولی نسبت فقرا و ناتوان ها به کل جمعیت جهان هم به همان میزان و حتی بیشتر افزایش یافته است .

 جنبه های دیگر نیز از تبعیض مورد بررسی پژوهشگران قرار گرفته است. مثلاً انواع نابرابری ها و تبعیض های اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی را تشکیل می دهند.

بطورخلاصه می توان گفت: انواع مختلف تنش ها، ستیزها و جنبش های اجتماعی کوچک و بزرگ که در قالب فرهنگ ها  و سنتهای ایدئولوژیک شده دینی، قومی و ملی شکل می گیرند، در واقع واکنش هایی در برابر نابرابری های و تبعیض های فزاینده هستند. این جنبش ها گرچه پوشش فرهنگی دارند ، ولی در اصل خیزش ها و اعتراض های خشونت بار، سرچشمه گرفته از شرایط نامطلوب و تحمل ناپذیر اقتصادی، اجتماعی به شمار می آیند.

برخی کاستی ها و تناقض های موجود در ذات و ماهیت تجدد نیز زمینه ساز انواع گوناگون جنبش های  اجتماعی، ازجمله خاص گرایی های فرهنگی قلمداد می شوند. به طور کلی می توان اینگونه گفت که خاص گرایی های فرهنگی دارای واکنش هایی در برابر بحرانی هستند که ماحصل تجدد است .

خاص گرایی فرهنگی ، پدیده ای سیاسی :

در نقد رهیافتی که خاص گرایی فرهنگی را تابعی از سیاست و بنابراین پدیده ای سیاسی می داند، باید خاطر نشان کرد که خاص گرایی فرهنگی در درجه نخست از استقلال فرهنگ حکایت می کند.بی تردید خاص گرایی های فرهنگی فزاینده در دهه های اخیر نظم و وضع موجود را به صورتی جدی تهدید می کند، نظمی که بر تجدد و نظام جهانی سرمایه داری استوار است.گرچه این خاص گرایی ها در برخی موارد به سود مرکز بوده، مانند فروپاشی اتحاد شوروی و شکل گیری ملی گرایی های جدید، در بیشتر موارد منافع نخبگان جهانی قدرت وثروت را به خطر انداخته است.

بازسازی فرهنگ خویشتن:

فرایند جهانی شدن به واسطه عوامل و سازوکارهایی، نوعی بحران هویت و معنا در جوامع مختلف جهان پدید می آورد. بنابراین افراد و اقشار گوناگون برای حل این بحران به روش ها و راهکارهایی متوسل می شوند که خاص گرایی فرهنگی یکی ازآنهاست. شناسایی عوامل و سازوکارهای نام برده، تشریح ویژگی ها و نمودهای بحران هویت و معنا و بازتاب این بحران در خاص گرایی های فرهنگی را مورد بحث قرار می دهیم. اما ابتدا باید دید هویت چیست؟ چه ضرورت و کارویژه ای دارد و مهم تر از همه،چگونه ساخته می شود.

ü    هویت :

به لحاظ لغوی واژه هویت (identity) از واژه (identitas) مشتق شده و به دو معنای ظاهراً متناقض به کار می رود :

1) همسانی و یکنواختی مطلق

 2) تمایز که در برگیرنده ثبات یا تداوم در طول زمان.

گرچه اکثریت قریب به اتفاق نظریه پردازان هویت بر سر دومعنای نام برده از هویت اتفاق نظر دارند، ولی هنوز به توافقی درباره کاربرد آن معنای نرسیده اند.

پرچم دار نظریه هویت اجتماعی جرج هربرت مید است که فرایند دست یابی فرد به احساس و برداشتی کامل ازخویشتن را بررسی می کند. از دیدگاه مید ، هرفرد هویت یا خویشتن خود را از طریق ساماندهی نگرش های فردی دیگران در قالب نگرش های سازمان یافته اجتماعی یا گروهی شکل می دهد. به بیان دیگر تصویری که فرد از خود می سازد و احساسی که نسبت به خود پیدا می کند بازتاب نگرشی است که دیگران نسبت به او دارند .

فرایند هویت سازی این امکان را برای یک کنش گر اجتماعی فراهم می کند که برای پرسش های بنیادی معطوف به کیستی و چیستی خود پاسخی مناسب و قانع کننده پیدا کند. بی گمان می توان گفت که هویت از نیازهای روانی انسان و پیش نیاز هرگونه زندگی اجتماعی است. اگر محور ومبنای زندگی اجتماعی را برقراری ارتباط پایدار و معنادار با دیگران بدانیم، هویت اجتماعی چنین امکانی را فراهم کند.بدون هویت اجتماعی در واقع جامعه ای وجود نخواهد داشت هویت اجتماعی نه تنها ارتباط اجتماعی را امکان پذیر می کند، بلکه به زندگی افراد معنا می دهد.

برخلاف دیدگاه ساختارگرایانی که می کوشند هویت را امری طبیعی و ثابت نشان دهند ، باید گفت که هویت امری تاریخی و محتمل است. این پدیده همانند بسیاری چیزهای دیگر ، محصول«زمان و تصادف» است و توسط منطق یا اصلی فراتاریخی تعیین نمی شود.

هویت پیوندی ناگسستنی با تفاوت دارد و تفاوت ها همیشه در برگیرنده قدرت هستند که توسط جوامع، حکومت ها و نمادها ساخته و توسط آنها حفظ و تقو یت می شوند. پس هرجا تفاوت باشد، قدرت وجود دارد و هرکسی که دارای قدرت است، درباره معنا ی تفاوت تصمیم می گیرد. قدرتی که تفاوت و بنابراین هویت را می سازد و حفظ می کند، همیشه درون و بیرون مرزهای تفاوت زا و هویت آفرین در تلاش است.

ولی از آنجا که مرز، تفاوت وهویت ماهیتاً بستر ناپذیر و سیال هستند، تلاش قدرت برای متصلب کردن آنها با موفقیت کامل همراه نیست.

ü    جهانی شدن وهویت سازی سنتی :

ادعای پژوهش حاضر این است که فرایند جهانی شدن عامل اصلی خاص گرایی فرهنگی به شمار می آید. این رابطه علی بدین صورت برقرار می شود که فرایند جهانی شدن با دگرگون کردن شرایط و چارچوب سنتی هویت سازی و تضعیف و تخریب عوامل و منابع سنتی هویت ، فرایند هویت سازی را در جهان کنونی دشوار می کند.این وضع دشوار، بستر بسیاری از خاص گرایی های فرهنگی است. این عوامل سنتی به این شرحند.

ü     مکان و فضا :

بحث مکان و فضا و اهمیت آنها برای هویت بسیارروشن وغیر قابل تردید است. جامعه شناسان و بویژه انسان شناسان همواره به این نکته تاکید کرده اند که مکان، محل و سرزمین برای مردم بسیار اهمیت دارد، چرا که آنها توانایی هویت سازی بسیار بالایی دارند. به بیان دیگر مکان و فضا از آن رو برای افراد و گروه های مختلف مهم هستند که عناصر و اجزای اصلی هویت را تامین می کنند. بی گمان هویت داشتن در درجه نخست به معنای خاص و متمایز بودن، ثابت و پایدار ماندن و به جمع تعلق داشتن است. هرفرد هنگامی خود را دارای هویت می داند که ازتمایل،پایداری و ازدر جمع بودن خود اطمینان حاصل کند. مکان وفضا مهم ترین عواملی هستند که این نیازهای هویتی انسان را تامین می کنند.

مکان وسرزمین نه تنها با ممکن کردن مرزبندی های عینی به واسطه ویژگی های جغرافیایی مانند رودخانه، رشته کوه ، دریا و از این قبیل ،نیاز به تمایز اجتماعی را برآورد می کند، بلکه با تقویت مرزهای طبیعی ، اجتماعی و فرهنگی هویت سازی را آسان تر می کند. مکان نه تنها مرز پذیر و قابل تحدید است بلکه ثبات نیز دارد. بنابراین با تامین نیاز به تدوام داشتن و پایدار بودن ، از این لحاظ هم منبعی مهم در تامین هویت به شمار می آید.

سومین کارویژه هویت ساز مکان به تامین انسجام و همبستگی اجتماعی که احساس تعلق داشتن به جمع را ممکن می کند، معطوف است. با توجه به این ویژگی ها و توانایی های مکان به آسانی می توان درک کرد که چرا در جوامع سنتی و پیش از فرا گیرتر شدن فرایند جهانی شدن، بحران هویت چندان محلی از اعراب نداشت. مکان مند بودن زندگی اجتماعی در جوامع سنتی را با بررسی رابطه مکان و فضادر چنین جوامعی به آسانی می توان دریافت. برخلاف جوامع مدرن و متاثر از فرایند جهانی شدن در جوامع سنتی فضا کاملاً زیر سلطه و وابسته مکان بود ، از این رو فضا ی سنتی با قلمروی مکانی انطباق داشت و با علائم و نشانه های مکان پر می شد.چنان که که گیدنز به زیبایی بیان می کند « در چنین جوامعی فضا از مکان جدا نبود وزمان و فضا در بستر مکان به یکدیگر پیوند می خورد» .

 

ü     زمان :

زمان یکی دیگر از عوامل هویت ساز است. تقریباً بیشتر نظریه پردازان این نکته را می پذیرند که زمان و فضا شرط لازم هویت یابی هستند و بدون آنها ساخت و نگهداری هویت ناممکن است. چنانکه در تشریح نقش محوری مکان و فضای مکان مند در هویت سازی سنتی بیان شد، تداوم یکی از عناصربنیادین هویت است.

گرچه این تداوم زمانی هویت بخش واقعیت ندارد ولی ماآن را در قالب تاریخ می سازیم. انسان در زمان های مختلف، هویت های متفاوتی کسب می کند، ولی از آنجا که از دگرگونی و بی ثباتی گریزان است ، روایتی تسلی بخش از خویشتن می سازد تا در قالب آن هویت واحدی را احساس کند .

در جوامع سنتی زمان به خوبی از عهده انجام این کار ویژه هویتی خود بر می آمد چون مکان مند بود. در چنین جوامعی محاصره و گستره زمان بسیار محدود بود زیرا مکان و زمان پیوند داشت. زمان مکانمند زمانی بود خطی که فرد همراه با دگیر اعضای جامعه، گذشت آنرا آگاهانه و مشترک تجربه می کردند. بنابراین در جوامع سنتی و به واسطه زمان مکان مند، اطمینان از تداوم و وجود گذشته مشترک چندان دشوار نبود وزمان کارویژه هویت سازی خود را به خوبی انجام می داد. ولی تجدد و فرایند جهانی شدن ، همانگونه که فضا به مثابه بستر را نابود می کندزمان به مثابه تداوم را نیز از بین می برد. تحت تاثیر این فرایند زمان چنا ن فشرده می شود که دیگر نمی تواند در خدمت هویت هایی خاص قرار گیرد. این فشردگی و تحول پدیدارشناسانه، زمان را از مقوله ای خطی و کرونولوژیک به حال بی پایان تبدیل می کند. جهان در چارچوب یک فضای صاف و نامتمایز فشرده می شود ونوعی دنیای لحظه ای پدید می آید. از این دیدگاه می توان گفت که فرایند جهانی شدن توانایی هویت سازی زمان را نیز بسیار کاهش می دهد.

ü     فرهنگ :

بی گمان فرهنگ را باید مهم ترین وغنی ترین منبع هویت دانست. افراد و گروه ها همواره با توسل به اجزا و عناصر فرهنگی گوناگون هویت می یابند. زیرا این اجزا و عناصر توانایی چشمگیری در تامین نیازهای انسان به متمایز بودن و ادغام شدن در جمع دارند.

فرهنگ مقوله ای تفاوت مدار است و شیوه زندگی خاصی را می سازد. این تفاوت و خاصیت نه تنها امکان هویت یابی را فراهم می کند، بلکه به زندگی انسان ها نیز معنا می بخشد. در جوامع سنتی فرهنگ به خوبی از عهده انجام کارویژه هویت سازی برمی آمد، چرا که توانایی و قابلیت تفاوت آفرینی و معنا بخشی بسیار بالایی داشت. در چنین جوامعی فرهنگ نه تنها مرزهای شفاف و پایداری ایجاد می کرد بلکه در عرضه کردن نظام های معنایی منسجم و آرامش بخش هم توانا بود.

فرهنگ نیز مانند فضا در جامعه سنتی با محلی بسته پیوند داشت. این پیوند چنان تنگاتنگ بود که بر مفهوم بندی فرهنگ هم تاثیر می گذاشت. در جوامع سنتی فضای ارتباطی و قلمرو زندگی بسیار محدود بود، درون فضایی چنین بسته و نفوذ ناپذیر، فرهنگ های معین فارغ از دخالت فرهنگ بیگانه، عناصر هویت بخش منسجم و تقریبا ثابتی ارائه می شد. پیوند تنگاتنگ مکان و فرهنگ در دوران سنتی در واقع تقویت کننده پیوند میان فرد و جامعه بود.

ولی فرایند جهانی شدن با برهم ریختن فضای انحصاری و از بین بردن مصونیت فرهنگ ها، قابلیت و توانایی آنها در زمینه هویت سازی سنتی را بسیار کاهش داد. البته این تاثیر جهانی شدن در کارویژه هویت سازی فرهنگ هم به واسطه فشردگی زمان و فضا و فضامند شدن زندگی اجتماعی امکان پذیر می شود.

ü     بحران هویت و معنا :

افراد هنگامی خود را دارای هویت و زندگی می دانند که نیاز آنها به تداوم، ثبات، تمایز، همانندی با اجتماع، و برتری و امر مطلق به اندازه قابل قبولی تبدیل شود. در جامعه سنتی عوامل فضا، زمان و فرهنگ این نیازهای هویتی را تامین می کرد ولی فرایند جهانی شدن با پاره کردن این پیوند امکان هویت یابی سنتی را بسیار کاهش داد و نوعی بحران هویت و معنا پدیدار شد. در این قسمت عوامل این مسئله را تشریح می کنیم.

الف) از آنجا که مکان در مقایسه با فضا، توانایی و قابلیت بسیار بیشتری برای تامین نیاز به ثبات ، تمایز و همبستگی اجتماعی دارد، فرایند جهانی شدن با سرزمین زدایی و فضامند کردن زندگی اجتماعی نوعی بحران هویت و معنا پدید می آورد.

ب)فرایند جهانی شدن با تبدیل زمان کرونولوژیک به حال بی پایان، گذشته هویت بخش را نابود می کند.نابودی گذشته به معنای از بین رفتن خاطره و تاریخ، چونان منبع اصلی هویت در جوامع سنتی و از بین رفتن پیون میان گذشته مشترک و حال مشترک است.

ج) فرایند جهانی شدن با نفوذ پذیر کردن مرزها و افزایش دادن برخوردهای فرهنگی آگاهی انسان ها را از عناصر فرهنگی دیگر بیشتر می کند. در چنین شرایطی باور داشتن به برتری دنیایی خاص و دفاع از آن در برابر فرهنگ های دیگر بسیار دشوار می شود. هنگامی که مهمترین منبع هویت یابی سنتی چنین متزلزل شود، افراد وابسته به آن منبع دچار بحران هویت و معنا می شوند.

د) فرایند جهانی شدن نه تنها فرهنگ های گوناگون را در دسترس افراد قرار می دهد بلکه دنیاها و مرجع های اجتماعی آنها را هم افزون می کند. بنابراین اندک بودن مرجع های اجتماعی در جوامع سنتی که نیاز هویتی انسان را به آسانی تامین می کرد از بین می رود و فرد ناگزیر می شود با واحدهای اجتماعی بزرگ و کوچک مختلفی هویت پیدا کند.

ü    بازسازی هویت :

بدون هویت اجتماعی جامعه ای وجود نخواهد داشت بنابراین بحران هویت و معنای زندگی اجتماعی را به صورت جدی مختل می کند. و افراد و گروه ها ناچارند بحران نامبرده را به نحوی حل کرده و پشت سر بگذارند. بی گمان بازسازی هویت تنها راه انجام این مهم است.

در راه این بازسازی باید به سه نکته توجه کرد: گستره بازسازی، سطح بازسازی و نوع بازسازی.

در مورد گستره بازسازی باید گفت بازسازی هویت به قلمروها و واحدهای جغرافیایی، سیاسی و فرهنگی خاصی اختصاص ندارد. امروزه تقریبا همه جوامع جهان بحران هویت و بازسازی معطوف به آن را کم و بیش تجربه می کنند.

سطح بازسازی هم محدود نیست و سه سطح مختلف بازسازی هویت و مرز را می توان شناسایی کرد: سطح خویشتن و گروه، سطح بین گروهی و سطح نوع انسان.

بازسازی هویت انواع پرشمار و گوناگونی دارد که این بازسازی ها از جنبه های مختلف قابل تقسیم و دسته بندی هستند. ولی در کل می توان آنها را به دو نوع تقسیم کرد: بازسازی های خاص گرایانه(خاص گرایی های فرهنگی) و بازسازی های غیر خاص گرایانه(عام گرایی های فرهنگی)

خاص گرایی فرهنگی واکنشی به بحران هویت و معنا :

نخستین ویژگی خاص گرایی های فرهنگی ضدیت با فرایند جهانی شدن و نفی آن است. از آنجا که خاص گرایی های فرهنگی واکنش به بحران هویت و معنا هستند بنابراین تقریبا در همه خاص گرایی ها از فرایند جهانی شدن و تا حدودی تجدد چونان عامل و پدید آورنده اصلی بحران هویت و معنا یاد شده است بنابراین فرایند جهانی شدن به صورت های مختلفی نفی می شود.

تاکید بر مکان، محل و سرزمین معین ویژگی دوم ایدئولوژی های خاص گرا را تشکیل می دهد که اتفاقا فرایند جهانی شدن یکی از عوامل متزلزل کردن این عامل هویت ساز است. از این رو تقریبا در تمام خاص گرایی های فرهنگی، به نحوی از انحاء بر مکان و سرزمین به عنوان منبع و ابزاری کارآمد برای بازسازی هویت تاکید می شود.

تاکید بر تمایز و تفاوت و شفاف کردن مرزها را می توان ویژگی سوم خاص گرایی فرهنگی به شمار آورد. در همه خاص گرایی های فرهنگی کم و بیش و به صور مختلف بر بازسازی مرزها تاکید می شود و بازتعریف خودی- غیر خودی در دستور کار جنبش های خاص گرایانه قرار می گیرد.

ویژگی چهارم خاص گرایی فرهنگی نتیجه تاثیر جهانی شدن بر زمان است. تبدیل زمان کرونولوژیک به حال بی پایان، خاطره و تاریخ را محو و ناامنی و اضطرابی پایدار در افراد ایجاد می کند. خاص گرایان فرهنگی این مسئله را نفی کرده و از دیدگاه آنها مهترین مجرای معناداری، گذشته مشترک یک اجتماع واقعی است.

پنجمین ویژگی خاص گرایی فرهنگی با تاثیر جهانی شدن بر فرهنگ گره می خورد. در اثر فرایند جهانی شدن فروریزی مرزها و رها شدن فرهنگ ها اتفاق می افتد که در نتیجه آن نسبیت فرهنگی فراگیری شکل می گیرد. یکی از ویژگی های خاص گرایی های فرهنگی مقابله با این نسبیت فرهنگی فراگیر است.

ویژگی ششم خاص گرایی فرهنگی نفی هرگونه آمیزش و اختلاط و تاکید بر خلوص و امر ناب است. فروریزی مرزها نه تنها فرهنگ ها و هویت ها را نسبی می کند بلکه وجود فرهنگ خالص و ناب را غیر ممکن می سازد. آگاهی از این واقعیت برای برخی از انسان ها اضطراب آور و ترسناک است و بنابراین به جستجوی فرهنگ ثابت، ناب و پاک برمی خیزد .

ویژگی های نامبرده دلالت بر این دارد که خاص گرایی های فرهنگی با نفی و رد تاثیر مخرب جهانی شدن بر هویت سازی سنتی و تاکید بر فراهم کردن شرایط و امکان این نوع هویت سازی، افراد دچار بحران هویت و معنا را جذب و بسیج می کنند.

 

 

 

 

 

منابع و مآخذ  :

1- احمد گل‌محمدی, جهانی شدن, فرهنگ, هویت, نشر نی, ج اول, تهران 1381

2- کیت, نش, جامعه شناسی معاصر, جهانی شدن, سیاست, قدرت, ترجمه محمدتقی دلفروز, انتشارات کویر ، تهران, 1380

3- داریوش اخوان زنجانی, جهانی شدن و سیاست خارجی, مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه, تهران 1381,

4- پل, کندی, پیدایش و فروپاشی قدرتهای بزرگ, ترجمه عبدالرضا غفرانی, انتشارات اطلاعات, تهران, 1370

5- علی‌اصغر کاظمی, جهانی شدن, فرهنگ و سیاست, نشر مرکز, ج اول, تهران 1375,

6- پل سوئزی وهمکاران ،  مبانی جهانی شدن با کدام هدف؛ ترجمه احمد محمودی ، 1387 ، تهران ، نشر آگه،

7-  ماکلوم و اترز،جهانی شدن، ترجمه مردانی و مرندی، 1388 ، تهران ،  نشر سازمان مدیریت صنعتی

8- صدرا ، علیرضا ، آسیب شناسی جهانی و جهانی سازی با مدل جهانی گرایی ، 1383 ، تهران ، انتشارات ندا .

9- رضوانی ، علی اصغر ، نظریه پردازی درباره ی آینده جهان، 1382 ، تهران ، انتشارات مقدس.

10- سید احمد راهنمایی، در اندیشه حکومت جهانی واحد، 1384، تهران ، انتشارات معرفت.

11- آلومین تافلر، تغییر ماهیت قدرت، دانش، ثروت و خشونت در آستانه قرن21، ترجمه حسن نورانی بیدخت، شاهرخ بهار، 1389 ، تهران ،  انتشارات بهار 

12- گیدنز ، آنتونی ، مبانی جامعه شناسی ، ( ویراست چهارم ) ، ترجمه محسن ثلاثی1389 ، تهران ، نشر نی

13- رونالد, رابرتسون, جهانی شدن, تئوری اجتماعی و فرهنگ جهانی, ترجمه کمال یولادی نشر ثالث, ج اول, تهران 1380,

14 - سلیمی ، حسین ؛ نظریه های گوناگون در باره جهانی شدن؛1384 ، تهران ، انتشارات سمت
15- اختر محققی ،  مهدی  ، جهانی شدن، 1385 ، تهران ، نشر بتا

16- بابی سعید  ، هراس بنیادین: اروپا مداری و ظهور اسلام گرایی،ترجمه غلام رضا حمشیدیها، موسی عنبری،  1379 ،  تهران انتشارات دانشگاه تهران

17- بهکیش، محمد مهدی، ایران در مسیر جهانی شدن، 1385 ، تهران ، نشر نی

18- ریتزر، جورج، نظریه جامعه¬شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1381، چاپ ششم
19- ازکیا، مصطفی، جامعه‌شناسی توسعه، تهران، کلمه، 1381، چاپ چهارم.
20- چیلکوت، رونالد، نظریه های سیاست مقایسه ای، ترجمه ی وحید بزرگی و علیرضا طیب، تهران، رسا، 1378، چاپ دوم
21-   والرشتاین، امانوئل1991، سیاست و فرهنگ در نظام متحول جهانی (ژئوپلتیک و ژئوکالچر)، ترجمه پیروز ایزدی، تهران، نی، 1377
22- شیربیگی، مریم ، 1388، فرصت ها و تهدیدهای عصر جهانی شدن برای تربیت اخلاقی جوانان،

23- صباغ پور، علی اصغر، 1380، جهانی شدن، حاکمیت ملی و تنوع قومی در ایران، فصلنامه مطالعات ملی

24- جان بلیث ،اسمیت،استیو، جهانی شدن سیاست :روابط بین الملل در عصر نوین ،مترجم ابوالقاسم راه چمنی (و دیگران)، تهران1383،جلداول
25- ساعی ،احمد ،توسعه در مکاتب متعارض، تهران قومس،1383
26- پهلوان، چنگیز،آیا جامعه جهانی امکان پذیر است ؟آدینه ،شماره 12، مهر1375

27-  تقوی، مهدی، اقتصاد سیاسی بین المللی ،تهران، پژوهشکده امور اقتصادی ،سیاسی،بین المللی ،1379

28- امین، سمیر،(Amin Samir)  امپراطوری هرج و مرج،Empire of chaos  ،چاپ مانتی ریویو، 1992
منابع لاتین :

 

 1- Khiabany , Gholam (2003) Globalization and the Internet:Myths and Realities, TRENDS IN COMMUNICATION 11(2)
2- Lechner,F.(2001). Globalization theories.World Culture Theory . The globalization Website http://www.sociology.emory.edu/globalization/ theories.htm


 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد