دانشجویان رشته مدیریت امور فرهنگی جهاد دانشگاهی بندرعباس

این وبلاگ فضائی است برای تبادل دانش میان اساتید و دانشجویان رشته مدیریت امور فرهنگی جهاد دانشگاهی بندرعباس

دانشجویان رشته مدیریت امور فرهنگی جهاد دانشگاهی بندرعباس

این وبلاگ فضائی است برای تبادل دانش میان اساتید و دانشجویان رشته مدیریت امور فرهنگی جهاد دانشگاهی بندرعباس

دروس ترم سوم- نظریه های فرهنگی

با سلام و آرزوی بهترین ها برای دوستان عزیز

 

مفاهیم نظریه های فرهنگی

استاد گرامی سرکار خانم  احمدپور

 

کلیات فرهنگ

از دیرباز فرهنگ و مطالعات فرهنگی در کانون مطالعات اجتماعی و انسانی جا گرفته است امروزه بسیاری از دانشمندان علوم انسانی مباحث فرهنگی را در کنار موضوعات مختلف سیاست، اقتصاد، روانشناسی، روانکاوی و ... در کانون بررسی بسیاری از محافل آکادمیک قرار داده اند. فرهنگ بزرگترین نیاز جامعه بشری است و به عنوان مهمترین عامل در توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و انسانی کشور که در کانون توجه صاحب نظران، اندیشمندان و نخبگان قرار گرفته است.

فرهنگ بازتعریف، بازیابی، تکامل همه توانائیها، ارزشها، هویت ها، باورها، هنجارها، اصول ها و نمادهای بشری است.

فرهنگ روح همبستگی و تداوم حیات معنوی و وجدان عمومی یک ملت، قوم و سرزمین است.

مهمترین وجه تمایز زیستی جوامع انسانی و حیوانی فرهنگ است.

عرصه فرهنگ هم کلی و جهان شمول است یعنی بخشی از جهان بینی، نگرش و ارزشهای حاکم بر جوامع به شمار می رود و هم جزئی و بخشی نگر است تا آنجا که در عرصه هنر، موسیقی، مطبوعات و غیره نیز حضور دائمی دارد.

ما برای ورود به عرصه جهانی الزاما باید محیط 3 گانه فرهنگی یعنی فرهنگ ملی، دینی و جهانی خود را به خوبی بشناسیم.

بدون شناخت مفاهیم، اندیشه ها و نظریه های فرهنگی متناوب و گسترده جهان امروز نمی توانیم تحولات فرهنگی را به نحوی منطقی و واقع بینانه درک کنیم. اما گروهی دیگر با پافشاری بر نظریه های کلاسیک معتقدند فرهنگ  معنی معینی دارد و دستیابی به تعریف عام بسیار دشوار و شاید ناممکن است لذا دیدگاه آنان اهمیت دادن به مفهوم فرهنگ و محور قراردادن آن امری بیهوده است.

 

فرهنگ از دیدگاه مایکل پین

اصطلاحی است با کاربردی به واقع نامحدود که اساسا می توان به هرچیزی از مفاهیم و ایده های اطلاق نمود . از نظر وی واژه فرهنگ در کاربرد روزمره با معانی گوناگون به کار می رود اما این واژه در سطح دانشگاهی به نوعی به مفاهیم و ایده هایی مربوط می شود که در کل علوم انسانی و علوم اجتماعی دیده می شود البیته اغلب بدون تعریف دقیق به کار می رود و نحوه کاربرد آن هم در داخل و هم در رشته های مختلف به کار می رود.

 

برخی از کارکردهای فرهنگ

فرهنگ افراد یک جامعه را قادر به پیش بینی رفتار یکدیگر می کند.

فرهنگ وسیله ای است که رفتار و کردار افراد یک جامعه را هماهنگ و وظیفه کنترل اجتماعی را به عهده دارد. به عبارت دیگر به عنوان یک عامل هماهنگ کننده وظیفه کنترل اجتماعی را به عهده دارد.

فرهنگ مجموعه ای از مواقع است که به منظور کنترل افراد از کج روی های اجتماعی به وجود می آید و اعضای جامعه را به هم نوائی  وا می دارد.

فرهنگ روی رفتار آدمیان اثر می گذارد، اصول اخلاقی و بایدها و نبایدها را ترسیم می کند، نقش ها و ارتباطات را تنظیم می نماید و در یک جامعه هر آنچه که واکنش واندیشه های جمعهی و فردی، عرف و عادت، خلق و خوی،انگیزه ها، الگوها و شیوه های زندگی خصوصی و عمومی مربوط است را روشن می کند.

پس در واقع فرهنگ طرحی است که جامعه برای زیستن دارد یعنی مجموعه صفات رفتاری و اکتسابی افراد جامعه است که از خود نشان می دهد. مردم بر اساس فرهنگی که در آن رشد کرده و تربیت یافته اند می اندیشند و عمل می کنند. ارزشها و باورهائیکه فرد از خانواده، محیط و گروه اجتماعی اخذ می کند حس اطمینان را در فرد به وجود می آورد که او را قادر می سازد تا در آن جامعه زندگی . فعالیت کند وبه بیان دیگر پایه رفتارهای انسانی به شمار می آید.

 

فرهنگ در زبان فارسی

صورت باستانی فرهنگ در متن بازمانده از اوستا و نوشته های فارسی باستان یافت نشده است صورت پهلوی آن فرهنگ است گمان می رود از پیشوند فر به معنی پیش و ریشه باستانی هنگ به معنای کشیدن می باشد. واژه فارسی هنگ به معنای قصد و آهنگ می باشد. واژه فرهنگ در زبان فارسی از واژه های بسیار کهن می باشد که نه تنها در نخستین متن های نسخ فارسی دری بلکه در نوشته های بازمانده از زبان پهلوی یافت می شود.

فرهنگ همچنین از مصدر آن فرهیختن، جداکرده های گوناگون دارد فرهیختن به معنای ادب و هنر و علم آموختن یا آموزاندن بوده است. فرهنگ در اصل به معنای علم وادب و هرآنچه در رده شایستگی های اخلاقی و هنری جای دارد به همین دلیل واژه فرهنگستان در متن های پهلوی به معنای آموزشگاه به کار رفته است در واژه های عربی به فارسی نیز در همه جا ادب، عربی فرهنگ مودب را فرهنگ آموز معنا کرده اند.

 

فرهنگ و شخصیت

مردم شناسان آمریکائی در بحث شخصیت با استفاده از نظرات فروید و مارکس ساختمان فرهنگی یک جامعه را بر پایه 3 عنصر بشرح ذیل تقسیم بندی نموده اند:

الف) پرورش نخستین                     ب) شرایط اجتماعی و اقتصادی                       پ) ترکیب جمعیت

یک کودک بدون فرهنگ پا به عرصه وجود می گذارد اما رفتارها، گرایشها، ارزشها، ایده ال ها، اعتقادات، فعالیت حرکات ظاهری او با شدت هرچه تمام تحت تاثیر فرهنگی است که اطراف او را فرا گرفته است. مطالعه فرهنگ و شخصیت کاوش در شکل گیری شخصیت افراد تحت تاثیر محیط فرهنگی پیرانون اوست

 

عقیده کربود وایت در مورد فرهنگ و شخصیت

وی معتقد است که فرهنگ جدا از افراد و اشخاص است وبه 2 دلیل ذیل اشاره می نماید:

الف) فرهنگ همیشه باقی می ماند حال آنکه فرد از بین می رود بطوریکه بعد از چندین  قرن ممکن است بعضی از زمینه های فرهنگی با تمام خصوصیاتش باقی مانده باشد.

ب) درست است که اختراعات بدست بشر انجام می شود اما ممکن است در دوره فرهنگی معین بدست 2 یا چند نفر بطور جداگانه ساخته شود.

 

 

اشاعه فرهنگی

به تاثیری که فرهنگ ها  روی هم می گذارند اگر در زمان های گذشته باششد اشاعه فرهنگی می گویند. اعتقادات، روش ها، قصه ها ابزار امور زمینی هستند که ممکن است از جامعه ای به جامعه دیگر انتقال پیدا کرده و  و رواج یابند موتنع طبیعی مثل صحراها، سلسله کوه ها  تاثیر زیادی در سرعت اشاعه فرهنگی دارند. در واقع اشاعه فرهنگی به 3 صورت ذیل تقسیم بندی می شود:

الف) اشاعه مستقیم : وقتی که 2 فرهنگ در مجاورت هم قرار می گیرند اشاعه بصورت مستقیم صورت می گیرد مانند ازدواج، جنگ و مرز مشترک میان کشورها.

 ب) اشاعه اجباری : وقتی که یک فرهنگ بر فرهنگ دیگری غلبه می کند و فرهنگ مقابل را نغلوب خود می نماید(تهاجم فرهنگی).

  پ)  اشاعه غیر مستقیم: منظور از اشاعه غیر مستقیم رسانه ها مانند رادیو، تلویزیون و اینترنت است.

 

فرهنگ پذیری

وقتی که فرد ارزشها و هنجارهای درونی یک فرهنگ را بپذیرد یعنی اینکه مثل فرهنگ دیگری عمل کند که به 2 صورت ذیل شکل می گیرد:

الف)آگاهانه : که به وسیله آموزش خانواده فرهنگ را به کودک انتقال می دهند

ب) نا آگاهانه: آن قسمت از رفتار و کردار که بصورت غیرمستقیم به کودک منتقل شده و کودک به آن عمل می کند.

 

خرده فرهنگ

تفوت ها و ویژه گیهای داخلی یک فرهنگ را خرده فرهنگ می گویند به عبارت دیگر هر فرهنگ دارای خصوصیات مختص به خودش است.

یک نوع ارزش و هنجارهی متفاوتی که با ارزش ها و هنجارهای اکثریت که دروم یک گروه که در جامعه بزرگتر قرار دارد مثل شهرمیناب که در هرمزگان قرار دارد که سنت هایی که در این شهر است با یک جامعه و شهرهای دیگر استان متفاوت است.

پس ارزش ها و هنجارهای  درون یک جامعه که در جامعه بزرگتر قرار دارد.

 

هنجارها

هنجارها یک سری قوانین و رفتارهائی است که روش درستی را در محدوده معینی از زمینه های اجتماعی مشخص می کند که بر ارزش ها متکی است. فرد در زندگی هنجارها را می آموزد و بکار می بندد و انتظار دارد افراد نیز آن را رعایت کنند.

هنجارها چون بر پایه مقبولیت پروهی شکل می گیرند ممکن است که توسط افراد یک گروه مورد قبول واقع شوند و در مورد آن به توافق می رسند.

 

بازتولید فرهنگی

انتقال هنجارها و ارزش های فرهنگی از نسلی به نسل دیگر یا  انتقالل فرهنگ از نسلی به نسل دیگر

 

فرهنگ سیاسی

زمانی که ارزش ها و هنجارهای سیاسی یک جامعه را بپذیریم که به 3 بخش  ذیل تقسیم می گردد:

الف) محدود: هیچ گونه عدالتخانه و مراکز قانون گذاری اقتصادی سیاسی وجود ندارد. تمام تصمیمات حول یک فرد که همان پادشاه یا رئیس قبیله می باشد می چرخد یعنی انجماد فکری آنها .

ب) تبعه: ما فقط در این نظام تبعیت می کنیم یعنی هرچه که به مردم بگویند باید انجام دهند اگر گفتند رای بدهید، راای می دهند اگر نه رای نمی دهند انتقال قدرت بصورت کودتا و انقلاب است.

پ) مشارکتی: همه مردم در امور سیاسی کشورشان سهیم هستند و تصمیماتی که گرفته می شود مشارکت دارند مانند انتخاب رئیس جمهور. انتقال قدرت از طریق قانونی انجام می شود.

 

فرهنگ و امنیت

مفهوم امنیت

رهائی از ترس و احساس ایمنی که ناظر بر امنیت مادی و روانی است.

 

امنیت ملی

وجود شرایط  و محیطی که افراد ملت از خطر هرگونه تهدیدی نسبت به حفظ تمامیت ارضی،  استقلال،  وحدت ملی،  نهادهای حکومتی،  ثروت و اقتدار اعتبار ملی، عقاید،  مقدسات،  مال،  معیشت، حیثیت، ناموس، حقوق اساسی و تمام ارزش هائی که در گستره چتر منابع ملی  قرار دارند در امان باشند.

 

امنیت فرهنگی

ایجاد امنیت مطمئن، آرامش بخش، خالی از هرگونه تهدید و تعرض انسان در دین، افکار،  اخلاق،  آداب و رسوم،  باورها و میراث فرهنگی آثار ادبی. امنیت فرهنگی زمانی رخ می دهد که مردم در شیوه زندگی، آداب و رسوم خود احساس تنزل  نکنند.

 

ارزش امنیت ملی

وقتی که امنیت را بستر رشد  و بالندگی و شکوفائی فرهنگ بدانیم. فرهنگ را نیز بستر کمال و خوشبختی می دانیم امنیت جنبه مقدماتی و واجب را برای فرهنگ به شما می رود.

 

دموکراتیزه کردن یا همگانی کردن فرهنگ

انتقال فرهنگ خود از طریق الکترونیکی مثل اینترنت، ماهواره به دیگران.

هدف اصلی دموکراتیزه کردن فرهنگ که تمامی مردم بخصوص افراد عامه از یک فرهنگ بهره ببرند و همچنین ارتقاء خرده فرهنگ های خاص از طریق رسانه های جمعی

 

تبادل فرهنگی

براثر همجواری کشورها با یکدیگر رفت و آمدها به کشورهای دیگر، مطالعه آداب و رسوم و سنن فرهنگ های دیگر بوجود می آید نقاط ضعف و قدرت خود را شناسائی کند و از نقاط قوت آنها برای اصلاح نکات منفی و ضعف استفاده نمائیم.

 

 

 

تهاجم فرهنگی

وقتی که فرهنگ یک ملت مورد تهاجم یک فرهنگ بیگانه قرار بگیرد که باعث تخریب یک  فرهنگ گردد را تهاجم فرهنگی می گویند.

به بیان دیگر تهاجم فرهنگی عبارتست از تلاش برنامه ریزی شده و سازمان یافته تمام یا بخشی از یک گروه یا یک ملت یا یک جامعه که برای تحمیل باورها، ارزش ها، اخلاقیات و رفتارهای مورد نظر خویش بر سایر گروه ها و جوامع.

 

تفاوت تبادل فرهنگی با تهاجم فرهنگی

تبادل : آموختن و فراگرفتن پاره ای از اندیشه ها و رفتارها از فرهنگ دیگر عموم افراد جامعه هدف، باور کردن وکامل کردن هدف ملی و آگاهانه ارادی، گیرنده عناصر مطلوب فرهنگی از یکدیگرند، اتکا به نقاط قوت فرهنگ ها

تهاجم: تسلط بر فرهنگ دیگر، خود باخته و دنباله رو نمودن و از بین بردن آن فرهنگ، ناآگاهانه و غیر ارادی کردن فرهنگ مهاجم، هنجارها وباورها و ارزش ها خود را بر فرهنگ مورد تهاجم تحمیل کردن، اتکا به نقاط قدرت فرهنگی مهاجم و نقاط ضعف فرهنگ مورد تهاجم.

 

سرمایه ملی

مجموعه ای از روابط، معلومات،اطلاعات و امتیازاتی که فرد برای حفظ کردن یا بدست آوردن یک موقعیت اجتماعی ازآن استفاده می کند به طور دائمی در قلمرو و امکانات یک قشر، گروه، طایفه  یا طبقه باشد.

که به 2 دسته بشرح ذیل تقسیم می گردد:

الف) ملموس مانند بناها، مکان های و آثار هنری

ب)غیر ملموس مانند ایده ها، اعمال و ارزشها ( سرمایه های معنوی)

 

فرضیه عدم تساوی سرمایه های فرهنگی از منظر پییر بوردیدو

از نظر پییر بوردیدو عدم تساوی سرمایه های فرهنگی به 3 بخش بشرح ذیل تقسیم می شوند:

الف) سرمایه های بدنی و فردی: این سرمایه تا زمان زنده بودن فرد ادامه دارد و فردی که دارای این خصوصیات است صاحب آن بشمار می رود بخشش و وراثت به دیگری انتقال می یابد فانی و میراست چون به بیولوژی شخص گره خورده است.

ب) سرمایه های عینی و فرهنگی : میراث فرهنگی آثار ادبی شاهکارهای هنری که دارای یک رشته از خصلت ها ست که این سرمایه ها مانند کتب، تابلوهای نقاشی به لحاظ مادی از طریق صاحبانشان قابل انتقال است و از لحاظ مالکیت حقوق قابلیت انتقال دارد.

پ) سرمایه های نهادی و ضا بطه ای: مدارک تحصیلی، مدارک حرفه ای کار از نمونه های سرمایه نهادی یا ضابطه ای هستند. مدرک تحصیلی سند تخصص فرهنگی است که در  دارنده اش ارزش قراردادی تضمین شده ارائه می دهد.

 

ویژه گی های فرهنگ

الف) فرهنگ عام ولی خاص است: به عنوان یک دستاورد معرفتی انسان در همه جوامع انسانی عام است چه جامعه کوچک ، بزرگ یا پیچیده باشد به صورت مشترک و عمومی است از طرف هر جامعه دارای ضوابط خویشاوندی اقتصادی زبان و ادبیات خاص خودش است که مختص به یک جامعه است. بنابراین نتیجه می گیریم فرهنگ هر جامعه خاص خودش می باشد.

ب) فرهنگ متغیر ولی ثابت است: پدیده های اجتماعی بنا به9 زمان و مکان و طبق نیازها مهاجرت( دستخوش تغییر و تحول می شوند این تغییر  بیشتر در طولانی مدت و به آرامی و کندی صورت می گیرد که ثابت به نظر می رسد و در کوتاه مدت و بلند مدت متغیرند.

پ) پذیرش فرهنک اجباری ولی اختیاری است:  فرهنگ زندگی اجتماعی بشر را در بر می گیرد ولی بندرت خود را آشکارا بر اعمال ما تحمیل می کند.

 

پذیرش اجتماعی

هر امری هر چند بسیار مقدس باشد تا زمانی که مورد قبول اعضای جامعه یا گروه قرار گیرد تا یک امر فرهنگی به حساب آید.

 

اکتسابی بودن

فرهنگ نه از طریق وراثت بلکه از طریق یادپیری و تعلیم و تربیت از نسلی به نسل دیگر و از جامعه ای به جامعه دیگر

 

تحول پذیری

چون انسانها با فرهنگ سروکار دارند در یک جامعه و به خاطر تغییر پذیری افکار، روحیات و خلقیات انسان دچار تحول است.

بعضی از تحول پذیری ها از یک نسل شروع و در نسل بعدی مشاهده می شود مانند انقلاب

 

عوامل موثر بر فرهنگ

الف) عوامل ذاتی:  بسیاری از عوامل ذاتی هستند مثل احترام و گذشت

ب) عوامل درونی: هنگامی که کسی به دیگران احترام می گذارد می گوید دین ما این عمل را گفته است. منظور گناه و ثواب بودن عوامل درونی بر نوع کردار ما تاثیر دارد

پ) عوامل بیرونی : بیرون از مرزهای جغرافیائی تاثیرش بسیار زیاد است بر فرهنگ درونی جامعه از نوع پوشش، حرف زدن، تغییر هنجارها و الگوی مصرف

فرهنگ مادی و معنوی

الف)فرهنگ مادی: شامل اشیاء قابل لمس همچون مسکن، وسابل زندگی، ابزار و ادوات، فیلم و سینما

ب)فرهنگ معنوی: در عناصر فرهنگ آنچه که مادی نیست را معنوی گویند بدنه اصلی فرهنگ و هویت ملی یک جامعه مثل ادبیات، زبان، اندیشه و عقاید.

 

پس افتادگی فرهنگی

پس افتادگی فرهنگی: وقتی که بین فرهنگ مادی و معنوی یک شکاف بوجود بیاید و فرهنگ مادی زودتر دچار تغییر شود پس افتادگی فرهنگی صورت می گیرد.

 

فرهنگ خاص و فرهنگی عام

الف)فرهنگ خاص: فرهنگ خاص را جزء میراق اجتماعی جامعه مشخصی دانست که مربوز به محدوده جغرافیائی معینی است. مثل فرهنگ ایرانی یا اسلامی

ب) فرهنگ عام: مجموعه ویژگی اساسی که انسان را از حیوان متمایز می کند.مثل تکلم، تفکر

 

فرهنگ ملی

هر سرزمینی دارای یک ویژگی خاصی تحت تاثیر عناصر تاریخی، مذهبی و جغرافیائی و خصوصیاتی است که رنگ و وی خاصی دارند که یک هویت متفاوت از سایر ملل می دهند.

 

توسعه فرهنگی

ارتقاء و اعتلای فرهنگی جامعه و دستیابی به ارزش متعالی فرهنگی است یا افزایش قدرت و کارآمدی یک فرهنگ و پاسخگوئی به نیازهای فرهنگی و معنوی و مادی انسان است.

 

توسعه فرهنگی و تقویت هویت ملی

یکی از کارکردهای توسعه فرهنگی تقویت هویت ملی است هویت ملی بر پایه سرشت جامعه و افراد آن می باشد جامعه که دو گروه متمایز تقسیم شده است که هویت ملی در آن شکل نمی گیرد.

 

اهمیت و ضرورت توسعه فرهنگی

توسعه فرهنگی در یک جامعه نیازمند سرمایه گذاری شایسته است که این سرمایه گذاری به 2 صورت ذیل است:

الف) فراهم کردن امکانات و ابزار پژوهش کتابخانه و آزمایشگاه

ب) ایجاد شرایط مناسب و ترغیب آحاد جامعه بویژه نخبگان به مطالعه و تحقیق

 

ابزارهای فرهنگی

الف) سیاست گذاری فرهنگی  برای هدایت ونظارت

ب) برنامه ریزی فرهنگی     برای بیان علمی نیازها و رفع آن

پ) آموزش فرهنگی            برای آموزش قواعد فرهنگی به مدیران

ت) مهارت فرهنگی    به شهروندان

ث)اطلاع رسانی فرهنگی به مدیران

ج) پژوهش فرهنگی که اصلی ترین و مهمترین ابزارهای فرهنگی است

 

کلیات فرهنگ

فرهنگ بزرگترین نیاز جامعه بشری است و به عنوان مهمتریم عامل در توسعه اقتصادی و سیاسی و انسانی و اخلاقی کشور در کانون صاحب نظران، اندیشمندان و نخبگان قرار گرفته است.

 

فرهنگ بستر باز

بازیابی تکامل همه توانائیها، ارزشها، هویتها، باورها، هنجارها، سنت ها  و نهادهای بشری است . عرصه فرهنگ روح همبستگی و تداوم حیات معنوی وجدان عمومی یک ملت، قوم و سرزمین است.

 مهمترین وجه تمایز زیستی جوامع انسانی و حیوانی فرهنگ است.

عرصه فرهنگ هم کلی و جهان شمول است یعنی بخشی از جهان بینی نگرش و ارزش حاکم بر جوامع به شمار می رود و هم جزئی و بخشی نگر است تا آنجا که در عرصه  هنر و موسیقی مطبوعات نیز حضور دائمی دارد.

 ما برای ورود به عرصه جهانی الزاما باید محیط 3 گانه فرهنگی خود را بشناسیم. منظور از محیط 3گانه دینی، ملی و جهانی است بدون شناخت اندیشه ها، مفاهیم و نظریه های فرهنگی متنوع و گسترده در جهان امروز نمی توانیم تحولات فرهنگی را به نحوی منطقی و واقع بینانه درک کنیم. از دیرباز فرهنگ و موضوعات فرهنگی در کانون مطالعات اجتماعی و انسانی جای گرفته است. امروزه بسیاری از دانشمندان علوم انسانی مباحث فرهنگی ار در کنار موصوعات مختلف سیاست، اقتصاد، روانشناسی و روانکاوی در کانون بسیاری از محافل آکادمیک قرار داده اند اما گروهی دیگر با پافشاری بر نظریه های کلاسیک معتقدند فرهنگ مفهومی نامعین دارد و دستیابی به تعریفی عام برای آن دشوار و شاید ناممکن است لذا از دیدگاه آنان اهمیت دادن به مفهوم فرهنگ و محور قرار دادن آن امری بیهوده است.

 

فرهنگ از دیدگاه مایکل پین

فرهنگ اصظلاحی است به واقع نامحدود که می توان آن را به هر چیز اطلاق کرد. از دیدگاه وی واژه فرهنگ در کاربرد روزمره با معانی گوناگون بکار می رود اما این واژه در سطح دانشگاهی به نوعی به مفاهیم دایره ای مربوط می شود که در علوم انسانی و اجتماعی بوجود می آیند. البته اغلب بدون تعریف دقیق بکار می رود و نحوه کاربرد آن در رشته های مختلف متفاوت است.

 

برخی از کارکردهای فرهنگ

الف) فرهنگ افراد یک جامعه را قادر به پیش بینی رفتار یکدیگر می کند.

ب) یک عامل هماهنگ کننده است. فرهنگ وسیله ای است که رفتار و کردار افراد یک جامعه را هماهنگ می کند.

پ) وظیفه کنترل اجتماعی را بر عهده دارد. کنترل اجتماعی مجموعه ای از موانع است که بمنظور جلوگیری از افراد از کج رویهای بوجود می آید. اعضای جامعه را به همنوائی وا می دارد.

ت) فرهنگ روی رفتار آدمیان اثر می گذارد.

ث) اصول اخلاقی و بایدها و نبایدها را ترسیم می کند.

ج) نقش ها و ارتباطات را تنظیم می کند و در یک جمله هر آنچه که با کنش جمعی و فردی، عادت و خلق و خوی انگیزه ها، الگوها و شیوه های زندگی خصوصو عمومی مربوط است را روشن می کند.

پس در واقع فرهنگ طرحی است که جامعه برای زیستن دارد یعنی مجموعه صفات رفتاری اکتسابی اعضای یک جامعه است که از خود نشان می دهد. مردم براسا فرهنگی که در آن رشد کرده و تریبت یافته اند می اندیشند و عمل می کنند. ارزشها و باورهایی که فرد از خانواده، محیط و گروه های اجتماعی اخذ می کند حس اطمینان در او بوجود می آید و او را قادر می سازد تا در آن جامعه زندگی و فعالیت کند به بیان دیگر پایه رفتار انسانی بشمار می رود.

 

فرهنگ در زبان فارسی

صورت باستانی فرهنگ در متن بازمانده از اوستا و نوشته های فارس باستان یافت شده است. صورت پهلوی آن فرهنگ است گمان می رود از پسوند  فر  به معنای پیش ریشه باستانی(تنگ) به معنی کشیدن می باشد واژه فارسی فرهنگ به معنی قصد و آهنگ می باشد. واژه فرهنگ در زبان فارسی از واژه های بسیار کهن است که نه تنها در نخستین متن های نثر فارسی دری بلکه در نوشته های بازمانده از زبان پهلوی نیز یافت می شود. فرهنگ همچنین از مصدر آن (فرهیختن) جدا کرده های گوناگون داریم. فرهیختن به معنای ادب و هنر و علم آموختن یا آزمودن بوده است. فرهنگ در اصل به معنای علم و ادب و هرآنچه در دوره شایستگی های اخلاقی و هنری جای دارد به همین دلیل واژه فرهنگستان در متن های پهلوی به معنای آموزشگاه بکار رفته است. در واژه نامه های عربی به فارسی نیز در همه جا ادب عربی فرهنگ و فرهنگ مودب را فرهنگ آموز و متادب  را فرهنگ آموزنده معنی کرده اند.

 

زیمل

یکی از مسائلی که زیمل به آن پرداخته است تراژدی فرهنگی است زیمل معتقد است در جوامع ابتدائی انسانی در یک رشته محدودی از حلقه های اجتماعی سنتی کوچک زندگی می کرده است مانند گروه های خویشاوندی و اصناف که او را به شدت در قبضه خودشان می گرفتند. تجمع های جوامع پیشین بر اساس انجام کارهای مشخصی نبود بلکه فرد از طریق وابستگی ها تمایز نیافته به جامعه پیوند می زند. در جوامع پیشین بالا دستان یا اربابان تسلط کاملی بر شخصیت زیردستان داشته اند یک ارباب فئودال علاوه بر تسلط سیاسی بر کشاورز تمام شخصیت او را تحت سلطه خود درمی آورد از لحاظ اقتصادی و قضائی و اجتماعی بر او مسلط بود بنابراین وابستگی در این جوامع یک وابستگی تمام عیار بود اما در جوامع نوین یک فرد عضو بسیاری از حلقه های اجتماعی است ولی هیچ یک از این حلقه ها تمام شخصیت او را دربر نمی گیرند و بر او نظارت تام ندارد. مثلا فعالیت های خانوادگی فرد از فعالیت های شغلی و مذهبی او جداست. در چنین جامعه ای دین جنبه خصوصی پیدا می کند در یک جامعه پیشین وابستگی مکانی یا خویشاوندی تعیین کننده تعلقات مذهبی یک فرد بود و نمی توانست با کسانی که از لحاظ مذهبی اشتراکات ندارد همزیستی کند . اما در جوامع نوین اینگونه تعلقات جدا از هم هستند در چنین جامعه ای شخص می تواند با وجود پیوندهای دیگر با همسایگانش در عقاید مذهبی اشتراک داشته باشد. وی معتقد است که در جهان نوین فرهنگ عینی بر فرهنگ ذهنی غلبه می کند فرهنگ عینی یعنی دربرگیرنده تمام ساخته های انسانی اعم از مادی و غیر مادی مانند اندیشه ها و کلا تمام ساخته های دست بشر هنگامی که از عرصه ذهن بشر خارج می شود و وارد اجتماع انسانی می شود در قلمرو فرهنگ عینی قرار می گیرد این فرهنگ چیزی است که جدا از افراد، هستی خود را پیدا می کند.

 

 

فرهنگ ذهنی

فرهنگ ذهنی  اشاره به توانائی نوع انسان برای تولید، جذب . کنترل عماصر عینی است.

درحالت ایده آل باید یک نوع تبادل 2 جانبه بین فرهنگ عینی و ذهنی وجود دارد اما زیمل معتقد است عواملی مثل تقسیم کار و رواج اقتصاد پولی میان فرهنگ ذهنی و عینی شکاف عمیق بوجود می آورد. زیمل معتقد است تقسیم کارپیوند تولید کننده را فرایند کار و تولید می گستراند. تولید را مستقلی را برای خود در پیش می گیرد تقسیم کار بیگانگی هرچه بیشتر شخص را از فراورده هایش موجب شده تولید کننده برخلاف هنرمند نمی تواند خودش را درون فرایند تولیدش بیابد پس به نظر زیمل در طول زمان فرهنگ عینی رشد تصاعدی در حالیکه فرهنگ ذهنی یا فردی بطور نامحسوسی رشد می کند قابلیت فردی اندک ما نمی تواند همگام با تولیدات فرهنگی ما پیش برود در نتیجه ما محکوم به کمتر فهمیدن هرچه بیشترجهانی هستیم که خلق کرده مثل اشتباه نادرست از موبایل و اینترنت.

این نظریه زیمل مربوط به جوامعی است که پیشرفت تکنولوژی در آن سریع است و دهنیت افراد نتوانسته است هم سطح آن پیش برود برعکس است زمانی که جامعه پیشرفت کند و برود به سوی پس رفت امکاناتی در دست داشته باشیم و امکانات را از ما بگیرند فلسفه پول منسجم ترین ارزیابی او از شکل و محتوای فرهنگ مدرن را در بر دارد. زیمل معتقد است پول به خودی خود ارزشی ندارد بلکه ابزاری است برای آسان کردن مبادله کالا و خدمات زیمل نگران پیدایش یک اقتصاد پولی در جهان نوین بود به گونه ای که از فرد جدا گردد و بر او تسلط یابد منظور چیرگی فرهنگ به عنوان یک کل بر فرد است به تصور زیمل در جهان نوین فرهنگ گسترش می یابند و با گسترش آن اهمیت فرد کاهش می یابد همین تکنولوژی وابسته به اقتصاد نوین گسترش یابد و پیچیده تر شود مهارت و توانمندی های کارگر فردی پیش از پیش کم اهمیت تر می شود به بیان کلی تر گسترش فرهنگ وسیعتر در جامعه نوین به کاهش فرایند اهمیت فرد خواهد انجامید. زیمل استدلال می کرد که مبادله اقتصادی با به خوبی می توان به عنوان یک صورت از کنش متقابل اجتماعی در نظر گرفت همین که معاملات پولی جای صورت های داد و ستد و یا پایا پای پیشین را می گیرد در صورت های کنش های متقابل صورتگران دگرگونی ایجاد می کند پول می تواند خرد شود و به صورت های مختلف درآید و اندازه گیری دقیق چیزهای هم بها را امکان پذیر سازد. پول بیشتر در معاملات معقول بشری است که این ویژگی جامعه نوین می باشد. پول تجمع های داوطلبانه را که برای منظورهای عقلائی ویژه ای را فراهم می آید جانشین گروه بندی های طبیعی می کند پیوندها و وفاداری خون و خویشاوندی را  سست می کند پول در دنیای نوین پیش ازمعیار ارزش وسیله مبادله است همچنین پول موجب جهان نگری فرد گرایانه می شود و افراد را جدا از هم می داند.

مد محصول تقسیم طبقاتی است و کارکرد 2 گانه ای بشرح ذیل است:

الف) موجب گردآوری اعضای یک گروه می شود که این نیاز به انطباق و همرنگ شدن را بوجود می آورد.

ب) درهای ورود به این محفل را روی دیگران می بندد که این در واقع نیاز متمایز شدن از دیگران را برآورده می کند اگر این دنیا ارضاع نشود مد از بین می رود.

دورکیم جزء کسانی بود که طرفدار نظریه فاکشنالیسم و پوزیتیسم بود همچنین وی جزء اندیشمندان حامی تحلیل فرهنگی نیز بود  وی معتقد بود که جامعه تا حدی یک پدیده اخلاقی است و احسای همبساگی اعضاء جامعه را گرد هم می آورد و این اساس همبستگی و تضمین ارگانیکی در جوامع ساده مردم به هم شباهت بیشتری دارند، وظایف یکسانی را انجام می دهند، شبیه به هم فکر می کنند، وجدان جمع که همان باورهای مشترک موجب همبستگی بین اعضا می شود و این نوع همبستگی، همبستگی مکانیکی می گویند که تخطی از این وجدان جمعی مجازات تنبیه دارد.

ولی در جوامعی که رشد یافته اند عصبیت در آن زیاد شده است،  تمایز بین افراد زیاد می باشد، کارها تخصصی شده اند و اینجاست که تقسیم کار بوجود می آید و افراد برای برآوردن نیازهای متقابل به هم نزدیک می شوند که نتیجه این وضعیت همبستگی ارگانیک است این نوع همبستگی وجدان جمعی بسیار ضعیف عمل می کند از نظر دورکیم این تقسیم کار از طرفی باعث پدید آمدن امکانات تازه برای آزادی و سعادت بیشتر می شود از طرف دیگر در جامعه پریشانی بوجود می آورد. وی معتقد است برای جلوگیری از این نا هنجاریها در جامعه باید اخلاق مشترک در جامعه به وجود آید. همچنین دورکیم معتقد است احساسات و باورها مانند دیگر عوامل اجتماعی پاسخی به اشکال و نیازهای ساختاری اجتماعی اند که باید در این شکل به شیوه ای عمل شود که حاصلش ایجاد نظم و همبستگی اجتماعی باشد. دورکیم دین را پدیده خاص می داند وی دین را بعنوان یک نیروی پویا در نظر می گیرد که پاسخی است به نیازهای اجتماعی. وی مدعی است که همه ادیان حول امر دنیوی و قدسی شکل می گیرد. او معتقد بود مجموعه باورها و نهادها در نظام دینی با تمرکز بخشیدن به احساسات پراکنده در بین اعضای جامعه هویت مشترک ایجاد می کند و قدرت ایده آل، اعمال ملموس نظیر انجام عبادات و آداب دینی آن را تکمیل می کند این اعمال به ایجاد هیجان عاطفی جمعی دست می زند او نتیجه گیری می کند که انجام عبادات و آداب دینی و پرستش خدایان باز سازی پیوندهای اجتماعی است.

پس دین عامل همبستگی اجتماعی است حال اگر نقش دین در جوامع کمرنگ شود عامل همبستگی چه چیزی است؟ دورکیم می گوید دین نه تنها یک افرینش اجتماعی است بلکه در واقع همان جامعه است که خصلت خدائی پیدا کرده است. دین در اصل یک پدیده اجتماعی است و در زمینه ا جتماعی رخ می دهد و زمانیکه انسانها چیز مقدسی را جشن می گیرند در واقع ناخودآگاه قدرت جامعه اشان را جشن می گیرند.

دورکیم چنین استدلال می کند که اگر دین در اصل همان بازنمود متعالی قدرتهای جامعه باشد پس از بین رفتن دین سنتی به ناگزیر فروپاشی جامعه را بدنبال دارد او مشتاق آن بود تا به یک جامعه روبه از هم گسیختگی وحدت اخلاقی بخشد و از انسانها می خواست به وسیله یک اخلاق مدنی نوین وحدت یابند. او معتقد بود که جامعه در درون ما عمل می کند تا ما را متعالب سازد. این در واقع برابری می کند با همان دین سنتی که موجب وفاق اجتماعی می شد.

 

کارل مارکس

در اندیشه مارکس مسائلی چون زیربنا و روبنا مطرح شده است مسائلی چون شیوه تولید، مالکیت خصوصی، وسایل تولید، نظام سوابق تولیدی وتقسیم جامعه به مالکان و کارگران به عنوان زیربنا در جامعه صنعتی تلقی می شود و فرهنگ به عنوان روبنا و ثانویه فرض گردیده است. از دیدگاه مارکس نظام سرمایه داری، افراد خانواده و جامعه  را برای خدمت به سرمایه سازماندهی می کند و انسانهائی که در این جهان زندگی می کنند، زندگی در جهان کالاها ار طبیعی می دانند و پول بعنوان معیار و ارزش به نیروئی تبدیل می شود که خود ارزش مستقل محسوب می شود تا جائیکه ارزش انسانها نیز با پول سنجیده می شود. یکی از مفاهیم قابل توجه و بنیادی اندیشه های مارکس مفهوم  بیگانگی است هستی انسان به واسطه کار و فعالیت اقتصادی و تولیدی شکل می گیرد. انسان به وسیله کار خود به طبیعت فائق آمده است و با دگرگون سازی خود و طبیعت به دستاوردهائی نائل آمده است. به نظر مارکس فعالیت های تولیدی همانطور که تحقق بخش انسان آفریننده ایت در جامعه سرمایه داری همین فعالیته تولیدی و کار انسانی انسان را از طبیعت خودف دیپران و هستی نوعی خود بیگانه می کند.

از خود بیگانگی در قلمرو کار دارای 4 جنبه  بشرح ذیل است:

الف) خود بیگانگی از محصولی که تولید می کند : انسان نسبت به کالائی که تولید می کند بیگانه است و هیچ حق نسبت به آن ندارد.

ب) فرآیند تولید: دلیل از خود بیگانگی محصول کار از خوددبیگانگی در خود فعالیت کار است. در گذشته یک فرد از ابتدا تا انتها تولید، خودش به کار نظارت داشت اما امروزه با به وجود آمدن تقسیم کار فرد نسبت به کاری که انجام می دهد بیگانه می شود.

پ) بیگانگی از خودش: انسانی که از محصولات کارش و از فرآیند تولید بیگانه شود از خودش نیز بیگانه می گردد. کار برای کارگر جنبه خارجی پیدا می کند، کارگز در حال کار نه به خودش بلکه به شخص دیگری تعلق دارد. انرژی ذهنی و جسمانی  شخص کارگر و زندگی خصوصی اش به فعالیتی تبدیل می شود که علیه او جهت گرفته و مستقل از اوست و به او هیچ تعلقی ندارد.

ت) خود بیگانگی از اجتماعش: زمانیکه انسان از خود بیگانه شد مسلما از اجتماعات بشری و از دیگر انسانها نیز بیگانه می گردد. انسانی که در برابر خودش قرار می گیرد در برابر انسانهای دیگر نیز قرار می گیرد.

به موجب این ادراکات ماتریالیستی از جامعه صنعتی فرهنگ به چسم پدید ه های روبنائی و ثانویه نگریسته می شود که کاملا تحت تاثیر اقتصاد است، فرهنگ در چنین جوامعی همچون ایدئولوزی حاکم عمل کرده و دارای خصلت های برجسته ای چون انعکاس دهنده منافع بورزوازی است و از روابط تولید نشات می گیرد، به عبارت دیگر  روشنفکران طبقه حاکم هر عصری اندیشه های مسلط  را تولید و عرضه می کنند و همین اندیشه ها  از ابزارهای عمده تسلط طبقه حاکم بر طبقات زیر سلطه بشمار می رود

پس بنظر مارکس فرهنگ ساخته و پرداخته کردارها و کنش های طبقات بالای جامعه است و کار ویژه اصلی آن توجیه منافع آن طبقات است.

بعدها در قرن 20 نظریه های مارکسیستی تعبیرهای پیچیده تری از فرهنگ عرضه کردند نظریه فرهنگی مارکسیسم در طی تاریخ خود از تاکید به اقتصاد سیاسی فرهنگ، نحوه تولید، فراورده های فرهنگی و نقش آنها در حفظ سلطه و استیلای طبقه حاکم، خصلت  روبنائی و غیر تعیین کننده فرهنگ به تاکید هرچه بیشتر بر خصلت فرهنگی سیایت و اقتصاد، نحوه تولید، مصرف فراورده های فرهنگی و نقش انها در مقاومت در برابر سلطه و استیلای طبقه حاکم و نقش تعیین کننده ایدئولوژی و فرهنگ در بقاء یا امحاء صورت بندی های اجتماعی تحول یافته است.

 

 

 

مارکس وبر

برخلاف مارکس که دیدگاهی ماتریالیستی داشت اندیشه های وبر  بر اساس اندیشه های ایده آلیستی قرار داشت اما در عین حال به واقعیت قدرت و توسعه اقتصادی نیز می پرداخت.

  وبر  تمام تلاشش این بود که به تحلیل گران بگوید باید به پس زمینه های ذهنی هر کنش انسانی توجه کرد.

وبر معتقد است که هر کنش معنائی دارد و هر معنائی برآمده از یک نظام ارزشی و در نهایت نظام فرهنگی است پس برای در ک معنای یک کنش یه چارچوب فرهنگی آن جامعه توجه کرد که از طریق ارجاع به آن معنای کنش درک شود.

وبر 4 نمونه کنش را از یکدیگر بشرح ذیل تفکیک می کند:

الف) کنش سنتی: کنش سنتی جنبه عادتی برای کنشگر دارد و از دوران تاریخ بجای مانده است.

ب) کنش عاطفی: منبع و منشاء کنش احساسات فرد است. مثل تنبیه کودک توسط مادر.

پ) کنش عقلانی معطوف به ارزش: هدف این کنش رسیدن به ارزشهای ذاتی و درونی است و هدف کنشگر استفاده از ابزارهای معقول برای رسیدن به اهداف آرمانی است. مثل کمک کردن به فقرا(رفتاری که از اعتقادات الهام می گیرد)

ت) کنش عقلانی معطوف به هدف: کنشی که هم ابزار . هم اهداف آن عقلانی است و هدف کنشگر استفاده از بهترین ابزار برای رسیدن به اهداف است.

درمحافل فرهنگی بیشترین شهرت وبر بخاطر کتاب اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه داری است این کتاب روایتی از ظهور سرمایه داری و رشد آن است وی در کتاب خود سعی می کند که نشان دهد عناصر روبنائی مانند فرهنگ در فرایند تحولات اثر بخش تر از عناصر زیربنائی است.

طرفداران  وبر معتقدبودند از طریق کار و انباشت سرمایه و دوری از اسراف می توانند از بار گناهانشان کم کنند و به رستگاری برسند. انها افکار عرفانی و خرافاتی نداشتند در نتیجه برای آبادانی و عمران و افزایش شهرت خود تلاش می کردند و همین یکی از علل رشد سرمایه داری است.

از نظر  وبر   در ادیان شرقی راه رستگاری درآن جهان است(چشم پوشاندن از این جهان) در حالیکه در ادیان غربی راه رستگاری در این جهان است از نظر  وبر  این دلایل باعث شد مدرنیته صنعتی در غرب بتواند رشد کند و ارزش های دینی مورد اعتقاد ادیان شرقی از موانع مهم ظهور سرمایه داری صنعتی در این جوامع شد.

وبر  به دین بعنوان بعد محوری فرهنگ اشاره می کند وی معتقد است با آغاز مدرنیته جهان به سمت تهی شدن از معنا پیش می رود و در عصر بروکراسی به جای کسب نوعی تعالی توجه اصلی بشر بر کارائی و عقلانیت است . از نظر وی کنش مبتنی بر هدف جایگزین کنش مبتنی بر ارزش می شود و انسانها در دام قفس بروکراسی پوچ و عقلانیت بی معنا گرفتار شده اند.منظور از بروکراسی از دید  وبر  همان عقلانی شدن دولت، مشروعیت سلطه بر اساس قانون و ... است . بنظر وی دیوانسالاری کارآمدترین روش سازماندهی همه حوزه های زندگی، دولت، مذهب، آموزش و پرورش می باشد حتی به حوزه فرهنگ نیز راه یافته اند.

 

اقتدار از منظر  وبر

الف) اقتدار سنتی: ناشی از تقدس سنت است حتی حاکم هم نمیتواند سنت های اساسی حکومت را نادیده بگیرد. دستگاه دیوانی، دولت سنتی، دستگاه منظمی سنتی و ارتقاء و ترفیع بر حسب ضوابط فاحشی صورت نمی گیرد.مثل سلطنت پادشاهی و پدر میرائی

ب) اقتدار کاریزماتیک: بر اساس ویژگی های منحصر بفرد شخصی حاصل می شود. درصد ایجاد دگرگونی های عاطفیف ذهنی در بین طرفداران شخص کاریزماست، حکومت موقتی است زیرا با فرد کاریزما بعد ازمدتی عادی می شود ویا می میرد و مسئله جانشینی مطرح می شود. این اقتدار معمولا در شرایط بحران اجتماعی بوجود می آید و پاسخی به خلاء های معنائی در یک جامعه است.

پ) اقتدار عقلانی: این اقتدار محصول قوانین شخصی و غیرشخصی است این اقتدار به نظر  وبر  در جوامه صنعتی وجود دارد. در این   اقتدار بروکراتیک حکم و اطلاعات بر اساس هنجارهای قانونی شکل می گیرد.

تفاوت بین کاریزماتیک و عقلانی

نیروی عقلانیت نخست نهادها و ترتیبات اجتماعی و سپس در نگرش فردی تغییر ایجاد می کند اما در نیروی کاریزکاتیک نخست زندگی فرد را دچار دگرگونی می سازدو پس از آن نهاد های اجتماعی را متحول می کند.

تمایز میان شان و طبقه

برخلاف مارکس که عقیده داشت طبقه سازمان اجتماعی را بوجود می آورد و طبقه موقعیت فرد رد نظام اقتصادی را نشان می دهد  وبر  شان را نتیجه کنش و واکنش پیچیده افراد جامعه  و الگوهای مشترک و واحد جامعه می داند . تحصیلات سبک زندگی مشترک ایجاد می کند.

 

تالگت پارسونز

الگوی انسان اقتصادی، انسان یک موجود عقلانی است درمورد سود و منفعت خودش تصمیم می گیرد.

رفتارگرائی: کنش متقابل نمادین

همه به این نتیجه می رسند که انسان یک موجود عقلانی و آزاد است، انسان آزاد انسانی است که در کنش های روزمره خودش اهداف انسان هم باید آزاد باشد در هر 4 کنش متوجه می شود اساس این 4 کنش بر اساس منفعت گرائی است. افراد براساس منافعی که دارند تصمیم گیری می کنند پس نتیجه می گیریم انسان آزاد نیست که این تضاد به واسطه فرهنگ تغییر کرد. ارزش در انسان درونی می شود و انگیزه در انسان بوجود می آید که باعث کنش عقلانی می شود. در جامعه ما کسب پول و ثروت یک ارزش است. همه انسان ها در پی این هستند که مال اندوزی کنند و مال اندوزی برای انسان یک ارزش شده است.

راه های مختلفی وجود دارد برای کسب پول، هرکسی از یک راهی به دنبال پول است. از بین گزینه های مختلف یکی را انتخاب می کنند. پارسونز معتقد است تمام کنش های انسانی عقلانی نیستند و یک الگو را ارائه می دهند فرایند کنش را برای ما روشن می کند که بشرح ذیل به آنها می پردازیم:

الف) غایت(هدف) : یعنی قبل از اینکه دست به کنش بزند یک هدفی را دنبال می کند.

ب) وسایل: برای رسیدن به هدف باید وسایل لازم وجود داشته باشد.

پ) شرایط: شرایط رسیدن به هدف را فراهم می آورد.

ت) هنجارها: با هنجارهای موجود در جامعه که باعث مشخص شدن هدف و شرایط را فراهم می کند مثل قاچاق که برای جامعه ضرر دارد. که اگر این موضوع در ما نهادینه  شده باشد هیچ وقت از راه های غیر قانونی به دنبال کسب درآمد نیستیم.

ث) تلاش: که هم جنبه بیرونی و هم جنبه درونی داشته و تاثیر زیادی در کنش افراد دارد.

 

 

 

 

 

4 کارکرد اساسی برای بقای هر جامعه بشرح ذیل وجود دارد:

فرهنگی

اجتماعی

ارگانیسم رفتاری

نظام شخصیتی

                                       یکپارچگی                                                    سکون

                                                                                                              

        دستیابی به هدف                                                                                            تطبیق

 

نظام شخصیت تمام منابع را در جهت رسیدن به هدف بسیج می کند ← دستیابی به هدف

اعضای یک نظام را با هم هماهنگ می کند ←  یکپارچگی

از طریق فرهنگ هائی که در جامعه نهادینه می شود و انتقال به نسل بعد ←  سکون

در پایین ترین بخش جامعه ارگانیسم رفتاری ← نظام شخصیتی ← نظام اجتماعی ← نظام فرهنگی

 

جامعه : دین ، آموزش و پرورش ، خانواده ، سیاست                                                     نظام فرهنگی

                                                                                                                         

                                                                                                                     اجتماعی

                                                                                                                          

                                                                                                                 نظام شخصیت

                                                                                                                          

                                                                                                                 ارگانیسم رفتاری

ساختارهای جامعه را بررسی می کند نقش فرهنگ  و روابط الگومند بین مولفه های اجتماعی را بیان می کند درکل کارکردهای یک جامعه از بخشهای مختلفی تشکیل شده که هرکدام از این اجزا رابطه متقابلی با هم دارند و نظم گرا هستند و تغییرات را بصورت کند می پذیرند.

یک جامعه تشکیل شده از نهادهای مختلف سیاسی، خانواده، آموزش و پرورش، اقتصاد و دین . همه اجزا روی دیگری تاثیر دارند و تغییرات هم بر روی هم تاثیر دارد. سیاست گذاری ها بطور مستقیم تاثیر گذار هستند بر روی آموزش و پرورش یا نقش زن و مرد ، باید مجزا باشد در سیستم خانواده این سیاست را در کتاب های آموزش و پرورش مشاهده می کنیم مثلا در کتاب اول دبستان این را تلقین می کرد که بابا نان داد یا کوکب خانم زن باسلیقه ای بود. آموزش و پرورش تاثیر گذار است بر روی سیاست در رای گیری. آموزش و پرورش شامل رسانه ها هم می شود قبل از انقلاب جرقه ها از دانشگاه ها زده شد نمونه تاثیر گذاری آموزش و پرورش بود. پس مبانی کتب درسی تاثیر گذار است.

 

انتقادی که بر پارسونز وارد است: نقش خود و انسن در جامعه نادیده گرفته می شود

بر اساس دین رسمی یک کشور اساس نظریه پارسونز بر رفتار گرائی است و نتایج رفتار آن به چه چیزی است، فرهنگ مستقل است از فرد یا افراد. یک نسل از بین می رود نسل دیگر به وجود می آید چارچوب اصلی در جامعه وجود دارد. تغییرات فرهنگی خیلی سریع به علت رسانه و تکنولوژی اشاعه و تهاجم فرهنگی خیلی زیاد است. در جامعه معمولا تفاوت بین نسلها در قبل خیلی کمتر از الان بود.

فرهنگ انتقال پیدا می کند ممکن است تغییر کند ولی چارچوب اصلی فرهنگ به نسلی دیگر انتقال پیدا می کند. مارکس اقتصاد را زیربنا می دانست یک سری دانشمندان به دنبال گسترش نظریه مارکس بودند یکی از این نظریه پردازان اوکاچ بود.

 

نظریه لوکاچ

لوکاچ نظریات مارکس را با فرهنگ تطبیق کرد به گفته وی سرمایه داری موجب استعمار زندگی انسان می شود این نظریه مفهوم (بوتن گاری) کالا یک موجودیت مستقل از فرد دارد(مارکس).

فقط ساخت اقتصادی جامعه لوکاچ این بوتن گاری را تبدیل به شیء انگاری کرد. کالا یک موجودیت  جداگانه دارد تمام ساختارهای اجتماعی که در جوامع وجود دارد موجودیت مستقلی دارد. جهان اجتماعی تبدیل می شود به کالا و خرید و فروش. هر چیزی را حتی انسانیت و افکار می توان خرید . کنشگران از این امر اطلاعی ندارند فکر می کنند که این یک امر عادی است ماهیت نظام سرمایه داری را بطور درست درک نکرده اند نقش فردآگاهی بر فرد تاکید می کرد. زمانی که افراد به این خودآگاهی برسند  انقلاب می کنند و تغییرات به وجود می آید.

تمام نظریه پردازی کردند بر اساس زمانی که در آن هستند باید جوامع طبقه کارگر آگاه شوند نسبت به کمبودهائی دارند دست به دست هم بدهند و انقلاب رخ بدهد. باید افراد به این خودآگاهی و واقعیت های جامعه سرمایه داری را درک کنند و به فرهنگ خود برسند هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ فرهنگی باید به این نقطه برسند تا انقلاب شود.

 

فرهنگ به معنی ایدئولوژی در مارکسیسم غربی

مارکس اندیشمندی بود که زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانست. فرهنگ را محصولی وابسته به زیربنای اقتصاد محسوب می کرد مارکسیسم غربی در قرن بیستم به بازخوانی و نقد آثار مارکس پرداخت و سعی نمود تا فرهنگ را در چارچوب نظام مارکس توضیح دهد و نقش فعال و مستقلی را برای فرهنگ در نظر بگیرد تا فرهنگ با داشتن نقش فعال و مستقل قواعدی برای نظم بخشیدن به اوضاع و به حفظ اقتصاد سرمایه داری کمک کند.

اندیشمندانی چون لوکاچ و انتونیو گرامشی در زمره کسانی بودند که مکتب فرانکفورت نقش بسزائی داشتند. لوکاچ نقش عمده ای در کشف دوباره و ترویج دست نوشته های اقتصادی و فلسفی اثر مارکس ایفا کرد و به اندیشه های مارکسیسم مشروعیت بخشید. وی در پی تقویت ذهنی اندیشه مارکس و تاکید بر اندیشه روبناست مهمترین اثر او گاهی طبقاتی نام دارد که در این کتاب توضیح می دهد که چگونه سرمایه داری ابعاد زندگی اجتماعی را استعمار کرده است. چگونه در روابط و فعالیت های اجتماعی حتی بهای انسان به عنوان وسیله پول ارزش گذاری می شود. همان بیگانگی و شیء شدن که مانعی برای کسب و رسیدن به آگاهی طبقاتی است.

لوکاچ از مفهوم تب انگاری مارکس استفاده کرد به نظر وی نفهوم تب انگاری مربوط به ساخت اقتصادی است به همین دلیل این مفهوم را بست داد و اسم آن را شیء انگاری گذاشت به این ترتیب که در مفهومتب انگاری کالاها کنش گران در جامعه سرمایه داری برای کالاها و بازار کالا وجود مستقل بیرون و جدا از خود قائل بودند ولی لوکاچ معتقد بود که همه بخشهای جامعه سرمایه داری مشمول این قاعده هستند. مردم باور کردند که ساختارهای اجتماعی حیات برای خودشان دارند یعنی جهان اجتماعی کلا تبدیل به کالا می شود پس فهم کنش گر از جهان اجتماعی کاذب است. کنش گران در قبال اینکه کالا و نیروی انسانی خرید و فروش و مبادله می شود هیچ اشکالی نمی بینند و نگاه انتقادی به آن ندارند به همین دلیل واقعیت اصلی نظام سرمایه داری و اثراتی که بر آنها وارد است را درک می کنند. اینجاست که لوکاچ یک مارکسیسم هگلی می شود چون در این قسمت برای عاملیت انسان اهمیت و اصالت قائل می شود. وی معتقد است که عامل انسانی می تواند از طریق خود آگاهی به ماهیت سرمایه داری پی ببرد.

نظرات 2 + ارسال نظر
علی چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:20

رحیمی دوستت داریم

دهقانی پنج‌شنبه 2 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:24

با تشکر از زحمات شما

از اینکه از وبلاگ خودتون دیدن کردید سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد